𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟒

1K 195 111
                                    

هوسوک دست یونگی رو محکم گرفته بود و تاب میداد و با لبخند قشنگی راه میرفت
با رسیدن به لابی چشمش خیلی سریع به جین خورد
جین با دیدنشون لبخند بزرگی زد و دندونای مرتب و قشنگش رو به نمایش گذاشت
( من رو دندونای جین کراشم میدونم عجیبه...)

جین دستشو توی هوا براشون تکون داد و همزمان بازوی نامجون رو محکم تکون داد تا توجهش جلب بشه
هوسوک ریز خندید و به سمت یونگی چرخید و لبخندش رو خورد

یونگی با چشمای خشمگین طرفی رو نگاه میکرد و نفسای عمیق میکشید
هوسوک با کنجکاوی رد نگاهش رو دنبال کرد و به جیمین رسید که داشت نگاهشون میکرد
-اوه!
هوسوک گفت و آهی کشید
مشخص بود هر دفعه که اونا همو ببینن همچین بساطی پهنه
یونگی دستشو دور کمر باریک هوسوک پیچید و اون رو به خودش چسبوند

هوسوک با این حرکت یونگی تقریبا داشت بخاطر پرواز پروانه های توی دلش پرواز میکرد!
حسودی کردن یونگی براش شیرین بود و چیزی که این وسط خوب نبود این بود که جیمین با تخسی و لجبازی همچنان زل زده بود توی چشمای یونگی و نگاهشو ازش نمیگرفت
اون دوتا توی جنگ نگاه بدی غرق شده بودن!
یونگی قدمی به جلو برداشت ولی توسط هوسوک متوقف شد

هوسوک بدون حرفی دست یونگی رو گرفت و دنبال خودش کشید و با دو از ساختمون مدرسه خارج شدن
یونگی متعجب کنترلشو دست هوسوک داده بود و دنبال هوسوک کشیده میشد با رسیدن به بالای تپه و لبه پرتگاه هوسوک ایستاد و نفس گرفت و به منظره بی نظیر رو به روش نگاه کرد

یونگی به چهره سرخ شده هوسوک نگاه کرد بخاطر سردی هوا گونه ها و بینیش قرمز شده و بود و بخاطر دوییدن پیشونیش عرق کرده بود و چتری هاش بهم ریخته بود
یونگی نفس عمیقی کشید و کت جین تیره اش رو از تنش درآورد و تن هوسوکی که فقط یه تیشرت قرمز تنش بود کرد

موهاشو از روی پیشونیش کنار زد و پیشونی صاف و روشن هوسوک رو نمایان کرد
هوسوک لبخند درخشانی زد و دستاشو دور گردن دوست پسرش حلقه کرد و ازش آویزون شد
یونگی برای حفظ تعادلشون کمر هوسوک رو گرفت و سمتش خم شد

هوسوک با شیطنت لب هاشو روی لبای گرم یونگی گذاشت و آروم بوسید و جدا شد و فرصت همکاری رو به یونگی نداد
یونگی ناکام مونده از بوسه غری زد و دوباره نزدیک هوسوک شد
هوسوک چرخید و دوباره از یونگی فاصله گرفت
یونگی محکم تر کمر هوسوک رو گرفت تا ثابت نگهش داره

هوسوک از ارتفاع وحشت داشت و حالا لبه یه پرتگاه بلند بود ولی اون به یونگی اعتماد داشت میدونست اون هرگز رهاش نمیکنه!

شهامت به خرج داد و دستاشو دور گردن یونگی محکم کرد نیشخندی زد و به عقب خم شد و همراه یونگی از پشت به پایین پرت شد و لباشو به لب های یونگی رسوند

یونگی دستاشو محکم تر از همیشه دور کمر هوسوک پیچید و بال های سیاهشو باز کرد
اون بوسه عاشقانه یه فرشته رانده شده همراه عشق ابدیش بین زمین و آسمون بود

𝐓𝐡𝐞 𝐅𝐚𝐥𝐥𝐞𝐧 ˢᵒᵖᵉOnde histórias criam vida. Descubra agora