'فلیکس'در اتاقم رو محکم بستم و با همون لباسا روی تخت نشستم.
یونجون هم بلافاصله وارد اتاق شد و گفت:×چرا جواب پیامام رو نمیدی؟
+حوصله بحث ندارم یون..میخوام بخوابم
کلافه دستی تو موهاش کشید و گفت:
×چرا باهام سرد برخورد میکنی؟
+میشه فقط از این خونه گم شی بیرون؟
+حوصلتو ندارم
پتو رو کشیدم روی خودم و کفشام رو شوت کردم.
کنارم نشست و پتو رو زد کنار.+فک کنم بهت گفتم برو بیرون
×میرم..ولی قبلش باید لباسای راحتی تنت کنم
قلبم از این همه محبت یونجون فشرده شد و به خودم لعنت فرستادم که بخاطر اون پسر لعنتی دارم دوست پسرم رو از خودم دور میکنم.
ساکت نشستم و منتظر موندم تا لباسام رو عوض کنه.
با آرامش و حوصله میکاپم رو هم پاک کرد و موهامو شونه زد.×حالا میتونی بخوابی
لبخند ضعیفی تحویلش دادم و شب بخیر آرومی زمزمه کردم.
.............
لعنتی به پرده ای که نکشیده بودم فرستادم و پتو رو زدم کنار.
دیگه خوابم نمیبرد.
آبی به صورتم زدم و نگاهی به چشمای پف کردم، کردم.
از اونجایی که سر صبح بود و هنوز خوابم نپریده بود قطعا حوصله چتری های رو مخم رو نداشتم که مدام برن داخل چشمام و عصبیم کنن پس گیره های سفید نگین دارم رو برداشتم و موهامو زدم کنار.
برق لبی به لب های خشک سر صبحم زدم و با همون تیشرت سفید کوتاه رفتم بیرون.
وقتی رسیدم به میز چوبی توی باغ که همیشه اونجا صبحانه میخوردیم، ی لحظه فکر کردم دارم خواب میبینم.
ولی با شنیدن 'صبح بخیر' گفتن ته یونگ فهمیدم بیدارم و این بدترین اتفاقی بود که میتونست برام بیوفته!
آخه با پاهای لخت و ی تیشرت اور سایز و گیره مو و صورت پف کرده جلوی هیونجین؟
ولی دیگ دیر شده بود و همشون منو دیده بودن.
با گونه هایی که مطمئن بودم قرمز شدن خودمو به میز رسوندم و فقط بخاطر اون بت پرستیدنی 'صبح بخیر' ی زمزمه کردم._ خیلی کیوت شدی
اخم کوچیکی کردم ولی توی دلم پروانه ها به پرواز در اومده بودن.
+ممنون
خیلی یهویی گونم رو کشید و باعث شد لیوان شیر از دستم سر بخوره و بریزه رو پاهام.
فوری چند تا دستمال برداشت و رون هامو تمیز کرد.
دستام رو مشت کردم و دلم میخواست تا ابد دستاش با اون قسمت از بدنم در ارتباط باشه._تمیز شد
+ممنونم..
و فقط تونستم با خجالت لبخندی تحویلش بدم.
YOU ARE READING
𝘚𝘸𝘦𝘦𝘵 𝘗𝘳𝘰𝘣𝘭𝘦𝘮¬
Fanfiction¬𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦=𝘏𝘺𝘶𝘯𝘭𝘪𝘹_𝘔𝘪𝘯𝘴𝘶𝘯𝘨 ¬𝘎𝘢𝘯𝘦𝘳=𝘚𝘮𝘶𝘵_𝘚𝘭𝘪𝘤𝘦 𝘰𝘧 𝘓𝘪𝘧𝘦 '''''''''''''''''''''''''''''''''""""""""" ¬اگه میدونست قراره چه بلایی سر قلبش بیاد هیچوقت پا به اون خونه لعنتی نمیزاشت¬ '''''''''''''''''''''''''''''''''"""""...