𝘗𝘢𝘳𝘵 𝟏𝟑¬

1.4K 271 63
                                    


آستین هودیش رو توی مشتش فشورد و به لینو خیره شد.

×به نظرم باید ی سری چیزا روشن بشه نه؟

×اوهوم

کتشو روی دسته مبل انداخت و آستین لباس آبیش رو داد بالا.

×من برات چی هستم جیسونگ؟

چه جوابی باید میداد؟
کاش فلیکس بود و کمکش می‌کرد!
هیونگش همه جا باهاش بود و بهش میگفت چیکار کنه.
چقدر نبود هیونگش سخت بود!
البته هیونگش همیشه میگفت راستشو بگو، بدون هیچ تردیدی!
پس باید حس واقعی قلبش رو میگفت..

×کسی که کنارش حس متفاوتی دارم..حس زنده بودن..کسی که بهم اهمیت میده..ازم مراقبت میکنه..بهم توجه میکنه.. آزارم نمیده..بهم آرامش میده..و مهم تر از همه..همیشه دلم تنگ میشه براش.!

کلاه هودیش رو انداخت پایین و با موهای نم دارش به چشمای لینو خیره شد.
لب های لینو باز مونده بودن و از این اعتراف شیرین شوکه شده بود.
جیسونگ پیش قدم شد و خودشو تو بغل لینو فرو کرد.

×دوست دارم لینو

میتونست قلب پسر بزرگتر رو حس کنه که با شدت زیادی به سینش برخورد می‌کرد.
دستاشو قاب صورت سنجاب کوچولوش کرد و کنار گوشش زمزمه کرد.

×منم دوست دارم کوچولو من

و این دفعه جیسونگ بود که لباشو روی لبای نیمه باز لینو کوبید و دستاشو دور گردنش حلقه کرد..

....................

×عزیزم کارت تموم شد؟

×هنوز نه بیبی

صندلی رو چرخوند سمت خودش و سریع رو پاهای جهیون نشست.

×ددی چقدر کار میکنی!

×چی شنیدم؟ ددی؟

ته یونگ خنده شیطانی کرد و بار دیگه اون کلمه رو تکرار کرد.

×خیلی وقته تو محل کارمون انجامش ندادیم..

با نیشخند کنترل رو برداشت  و دکمه جمع کردن پرده رو فشورد.

×شیطون شدی..

×بودم..یادت نمیاد؟

×مگه میشه یادم بره بخاطر جنابعالی از مدرسه اخراج شدیم؟

ته یونگ خنده ای کرد و جهیون گوششو گاز گرفت.
یاد چند سال پیش افتاده بودن که توی مدرسه زیادی شیطنت میکردن و البته همش زیر سر بیبی ته یونگ بود.
دستش رو وارد شلوار جین گشاد ته یونگ کرد و با بوسیدن لباش نالشو خفه کرد.

.................

موهاشو مرتب کرد و سعی کرد به گونه هاش که هنوز قرمز بودن توجهی نکنه.

×هی بیب..واقعا خوبی..انقدر نگران نباش

×می‌فهمن داشتیم چیکار میکردیم و من نمیخوام فکر بدی راجب ما بکنن..همینطوری از ما خوششون نمیاد..و گونه های منم فاکینگ قرمزن..حتی صدامم گرفته..

𝘚𝘸𝘦𝘦𝘵 𝘗𝘳𝘰𝘣𝘭𝘦𝘮¬Where stories live. Discover now