- میگم بیا امشب یه سر بریم خونه ما..
مامانم خیلی دوست داره بازم ببینتت.چانیول با شیطنتی که سعی در پنهوون کردنش داشت گفت
+ بریمخونتون چیکار؟
- بریم خونه ی ما مهمونی..
تو خب یه مهمونی دیگه ..!
خنده ای سر داد بخاطر حرف پسرکناریش.همون طور که تو خیابونا می چرخید
و حرفه ای دستشو رو فرمون می چرخوند وبا اینکارش، هزاران بار قلب پسر کناریش رو
بالا و پایین میکرد ، جواب داد
+خب با اینکه خیلی دلم میخواد اتاق رییس بیون رو ببینم و یکم راجب کار و مشکلات اقتصادی و قردادهای شرکت صحبت کنیم ،
ولی متاسفانه نمیشه بکهیونی..نتونست بگه تو اتاقت با لبام رو تنت
بوسه هامو خالکوبی کنم..
به همین دلیل زیر کلماتِ مربوط به کار پنهوون کرد حس واقعیش رو.بکهیون انتظار همچین جوابی رو نداشت .
- چرا چیزی شده؟ باید بری خونتون؟
+ خونه ی خودمون که نه ؛
مادرم یه هفته س با مادر و پدرِ کای رفیقم،
رفتن جزیره. منم تو این مدت که تنها بودم،
رفتم پیش اون چتر شدم.
الانم میخوام برم اونجا.بکهیون فکر نمیکرد یهو همچین چیزی بشنوه
- الان داری منو میبری خونه ی رفیقت؟
+ مجبورم عزیزم بنزینِ ماشین خیلی کمه
نزدیک ترین خونه بهمون خونه ی کایه..
خونه ی شما خیلی دورتره..میدونی که.با اینکه با شنیدن کلمه عزیزم، دلش قَنج رفت، ولی باز یکم گیج بود از حرف چان..
سوالاش تو ذهنش بیشتر شدن.
- الان کای خونه س یعنی؟
تنهاس ؟
معذب نشه یهویی بی خبر منو میبینه؟
+ آره خونه ست و اینکه خیلی پسر راحتیه و زودم صمیمی میشه فقط اینکه،..دودِل بود حرفشو بزنه یا نه .
تا اینکه بکهیون به حرف اومد
- چیزی شده چان؟ اتفاقی افتاده؟؟
+ راستش وقتی تازه رسیده بودیم رستوران، کای همون تایم اس ام اس داد که امشب داره با دوست پسرش میره خونه..
فکر کنم تا الان که سه ساعتی گذشته از اون موقع، کارشون تموم شده باشه...مگه نه؟اینو که گفت، بکهیون زرتی زد زیر خنده.
واقعا چانیول استرس همچین چیزی رو داشت؟بین خنده هاش که البته حکم دلبری داشت برای دوست پسرش گفت:
-خب بابا ترسیدم فکر کردم چیزی شده..
اوووه..سه ساعت پیش پیام داده..
الان احتمالا یا تو وان حموم نشستن دارن پشت همو کف میمالن یا واقعا خوابن
یا اینکه دوست پسرش رفته دیگه.چانیول جوری که خیلی متعجب بود پرسیده:
+ واتتتت؟؟؟ بره ؟کجا بره؟؟چرا بره ؟؟
بعد عشقبازیشون زرتی بذاره بره؟؟؟
- خب منظورم اینه خب از اونجایی که میدونه تو پیش کای زندگی میکنی این مدت،
مثلا شاید شب نمونه واسه خواب و بجاش
بره خونشون.چانیول دیگه کفری شد .
+ چی داری میگی بک؟؟؟
کدوم احمقی بعد رابطه، دوست پسر یا دوست دخترشو رها میکنه و میره؟
طرف خیلی باید احمق باشه همچین کاری کنه...قطعااا میمونه پیشش..
یعنی اگه نمونه پیش کای، خاک تو سرش یعنی ..
یعنی عاشقش نیس
یعنی دهنش سرویسههه..
الان پیش کایه شک ندارم!
YOU ARE READING
~newcomer
Fanfiction~🍂 + حواست هست که تمام حواسمو به خودت پرت کردی ؟ - حواست هست که پاییز خاکستریم رو رنگی کردی ؟ :) . . Mini fic : •Newcomer• ~gener : dram ,romance, fluff ~couple : chanbaek ~تـازه وارد ؛ «اولیـن نوشـتهٔ نویسنـده ی تازه وارد💫 » [فیـکشـن کـوچـک مـن ا...