کش و قوسی به بدنش داد و از حالت دراز کشیده دراومد و نشست. چشمهاش رو مالید و چند بار پلک زد تا بیرون رو واضح ببینه. تنها چیزی که فهمید این بود که از خونه خیلی دور شدن.
کمی به سمت جلو خم شد و از مادرش پرسید:
«داریم کجا میریم؟»
خانم کیم از آینه به جونگین نگاه کرد:
«میخوایم بریم خونه مادربزرگ و من قبلش باید یه چیزایی بهت بگم.»
جونگین با کنجکاوی منتظر ادامهی حرف مادرش موند. این اولین بار بود که به خونه مادربزرگش میرفت.
+تو پسر باهوش و بزرگی هستی جونگین و میدونم تا الان فهمیدی که یه اتفاقی افتاده. امروز صبح پرسیدی چرا لباس مشکی پوشیدیم. یادته تو مراسم ختم همسایهمون خانم سوک هم لباس مشکی پوشیدیم؟ میدونی چرا؟
جونگین آروم گفت:
«چون خانم سوک مرده بود.»
خانم کیم سر تکون داد:
«درسته. آدما وقتی که خیلی پیر یا مریض میشن میمیرن اینجوری دیگه درد نمیکشن و حالشون خوب میشه.»
خانم کیم نفس عمیقی کشید. نمیدونست چجوری بقیه حرفش رو باید بزنه.
" مادر بزرگ مرده؟
جونگین ناراحت پرسید.
کاش میشد حال آدما با یه روشی به غیر از مردن، خوب بشه، جونگین با خودش فکر کرد. چون اینجوری دلش براشون تنگ میشد.
خانم کیم ماشین رو پارک کرد و به سمت جونگین برگشت:
«نه مامانبزرگ حالش خوبه.»
اشک تو چشمهاش جمع شد:
«من میدونم تو چقدر دوسش داشتی جونگین. میدونم چقدر دلت براش تنگ میشه. ولی خب اون الان حالش خیلی بهتر شده. ما میتونیم برای ندیدنش گریه کنیم ولی مطمئن باش که اون ما رو میبینه و مثل همیشه مراقب تو هست.»
بغض خانم کیم با صدای بلندی شکست و دستهاش رو روی صورتش گرفت. شونههاش از شدت گریه تکون میخورد.
جونگین مات و مبهوت، به تصویر شکستهی مادرش چشم دوخت. تنها کاری که از دستش برمیومد این بود که با چشمهای خیس، سر مادرش رو بغل کنه.
جونگین هم حرفهای مادرش رو میفهمید و هم نمیفهمید. اما حسی بهش میگفت که اتفاقی افتاده که قراره تمام زندگیش رو عوض کنه.
بعد از چند دقیقه خانم کیم بالاخره آروم گرفت. دستهای کوچیک پسرش رو گرفت و بوسید. همراه جونگین از ماشین پیاده شد. اونجا تپهی سرسبزی بود و جمعیتی که بالای یه تپه خاک ایستاده بودن.
جونگین دلش نمیخواست به اونجا برسه، دوست داشت الان تو مدرسه سر کلاسش باشه و با دوستاش وقت بگذرونه، اما رسید. چون زندگی طبق خواستههای ما پیش نمیرفت.
YOU ARE READING
⛓جـدا نــشـدنــی⛓
Fanfiction⤦ فیکشن: 𝐈𝐍𝐒𝐄𝐏𝐀𝐑𝐀𝐁𝐋𝐄 ♡⃕ کاپلهای اصلی: کریسیول، سکای ♡⃕ کاپلهای فرعی: چاکی (چا اون وو×راکی)، سورپرایز ⤦ ژانر: امگاورس، تخیلی، رمنس، امپرگ ⤦ نویسنده: 𝐌𝐨𝐨𝐨𝐝_𝐤𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ⤦ طراح کاور: 𝐇𝐚𝐫𝐚𝐭𝐚𝐡𝐮𝐠 ⤦ آپ: براساس شرط ووت ⊹ خـلاص...