سـلامـ مـن اومـدمـ با پارت جدید و طولانی👶🏻💕
لطفا توضیحات این پارت رو کامل و دقیق بخونید :))
نظرات و سوالات رو هم جواب میدم مثل همیشه
ممنون که با ووت بهم انرژی میدین🦥💖
پارت بعد از پی نوشت تموم میشه یه وقت نصفه نخونین🤔***
_ من دارم میرم!
حواسش به تماسهایی بود که بیجواب مونده بودن، پس واکنشی به حرف دوستش نشون نداد.
_ تو مطمئنی نمیخوای بیای؟
این بار سرش رو بالا آورد و سوالی به دختر روبهروش نگاه کرد.
* کجا؟!
_ سر قرار دیگه!
* آهان با همون پسره؟ اسمش چی بود؟
_ سهون! نگفتی میای یا نه؟
راکی بعد از مکث کوتاهی جواب داد:
* نه خودت تنها برو. من تو این مسئله دخالت نمیکنم.
وندی با ناراحتی آه کشید.
_ پس هنوز نظرت عوض نشده!
راکی در جواب فقط سر تکون داد. علاقهای به صحبت درباره این موضوع نداشت.
_ آخه چرا؟ تو میتونی کمکمون کنی! میترسی ؟
* نه نمیترسم. فقط میدونم این کار شما به نتیجه نمیرسه.
راکی همونطور که مشغول چک کردن گوشیش بود، گفت.
_ دقیقا چرا نباید به نتیجه برسه؟
* چون هیون بین ابایی نداره که جلوی بقیه دست به هر کاری بزنه. پس جمع کردن مدرک بر علیهش وقتی خودش داره اون مدارک رو دستتون میده، بیمعنیه.
_ این مورد فرق داره با بقیه. تو که خودت شاهدش بودی.
راکی دلش نمیخواست به یاد بیاره اما چشمهای پر از ترس و سردرگمی پسر نوجوان، تصویری نبود که به سادگی از ذهنش پاک بشه. باید چیکار میکرد با منطق و احساسات متناقضش؟
وندی که سکوت راکی رو دید، ادامه داد:
_ به هر حال این یه فرصته برای رو کردن دست آدمای فاسدی مثل هیون بین و اون وو !
* چرا جمع میبندی؟ این مسئله به اون وو ربطی نداره.
راکی با اخمی که بین ابروهاش شکلگرفته بود، گفت.
_ تو هنوز میخوای ازش دفاع کنی؟ تا حالا نفهمیدی که اون آلفا دست کمی از برادرش نداره؟ بهتره واقعبین باشی این به نفع خودته.
* چرا ازش دفاع نکنم؟ اون وو نامزدمه!
تصویر اتفاقات اون شب از یک طرف و صحبتهای وندی از طرف دیگه، آزارش میدادن.
YOU ARE READING
⛓جـدا نــشـدنــی⛓
Fanfiction⤦ فیکشن: 𝐈𝐍𝐒𝐄𝐏𝐀𝐑𝐀𝐁𝐋𝐄 ♡⃕ کاپلهای اصلی: کریسیول، سکای ♡⃕ کاپلهای فرعی: چاکی (چا اون وو×راکی)، سورپرایز ⤦ ژانر: امگاورس، تخیلی، رمنس، امپرگ ⤦ نویسنده: 𝐌𝐨𝐨𝐨𝐝_𝐤𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ⤦ طراح کاور: 𝐇𝐚𝐫𝐚𝐭𝐚𝐡𝐮𝐠 ⤦ آپ: براساس شرط ووت ⊹ خـلاص...