「𝑪𝑯𝑨𝑷𝑻𝑬𝑹 𝟐𝟔」

197 67 4
                                    

با صدای زنگ گوشیش که نمی‌دونست کی عوض کرده و به یه آهنگ که به درد خودکشی می‌خورد تغییرش داده، چشم‌هاش رو باز کرد. کورکورانه دستش رو روی تخت برای پیدا کردن گوشیش کشید و بعد از پیدا کردنش گزینه‌ی سبز رنگ روی صفحه رو لمس کرد. اسپیکرش رو فعال کرد و دوباره چشم‌هاش رو بست.

ـ چطوری؟

ابروهاش با تعجب بالا پریدن ولی چشم‌هاش هم‌چنان بسته بودن و قصدی برای باز کردنشون نداشت. با صدایی که بخاطر خواب زیاد گرفته شده بود جواب داد: «آخرین باری که چک کردم خوب بودم ولی الان نمی‌دونم باید اجازه بدی لود شم.» زبونش رو روی لبش کشید و ادامه داد: «تو چطوری؟»

جونگین بدون اینکه جواب سوالش رو بده باز سوال پرسید: «خواب بودی؟»

اگه چشم‌هاش باز بودن اونقدر می‌چرخوندشون که درد بگیرن ولی اون لحظه انرژیش رو نداشت. با این صدا معلومه که خواب بوده. «نه داشتم فوتبال بازی می‌کردم الان بین دو نیمه زنگ زدی و تیمم یک هیچ عقبه.»

جونگین با صدایی که هرلحظه سرحال‌تر می‌شد و بیشتر روی اعصاب کیونگسو می‌رفت جواب داد: «واقعاً؟ و تو پستت توی تیم چیه؟»

پوزخند زد و صورتش رو بیشتر به بالش فشار داد. «من سوباسام، رسماً فقط تو دروازه نیستم توپ بگیرم.»

و جونگین با این حرفش با صدای بلند خندید.

گوشه‌ی لبش آروم بالا رفت و محو لبخند زد. مدل خنده‌ی جونگین رو دوست داشت. برعکس شخصیت و قیافه‌ی جدیش خنده‌اش شبیه بچه‌های شیش هفت ساله‌ای بود که با ذوق به جوک‌ها و مسخره بازی‌های معلمشون می‌خندیدن و منتظر بودن تا مدرسه تموم شه و برن برای مامان و باباشون تعریف کنن و دوباره بخندن.

و خب، کسی که داشت می‌خندید جونگین بود. چطور می‌تونست خنده‌اش رو دوست نداشته باشه؟ می‌دونست شبیه کسایی شده که ازشون متنفر بود و عادت داشت با لوکا و لونا بخاطر همچین کارهایی و گفتن همچین چیزایی مسخره‌اشون کنه. ولی واقعاً خنده‌ی جونگین رو دوست داشت. مخصوصاً وقتی دلیلش خودش باشه.

ـ اگه تو سوباسایی من کی‌ام؟

یکم خودش رو به گوشیش نزدیک‌تر کرد و هم‌زمان که تلاش می‌کرد با صدای جونگین خوابش نبره جواب داد: «چرا همه‌اش دوست داری خودتو قاطی کنی. هربار من می‌گم یکی‌ام تو هم می‌خوای یکی باشی.»

جونگین بدون مکث جواب داد.

ـ خب می‌خوام بدونم به نظرت شبیه کی‌ام.

لب‌هاش رو روی هم فشار داد و با جدیت برای جواب دادن به سوال جونگین فکر کرد. صد در صد نمی‌تونست گنزو باشه. اگه یک درصد شبیه اون به نظر می‌رسید که کیونگسو توی خونه‌اش تا ابد زندانیش می‌کرد و هیچ جا نمی‌ذاشت بره که نکنه یه وقت کسی ازش خوشش بیاد. ولی نه، نبود. برای کوجیرو بودن زیادی سافت بود و همین که برای هرقدمی که برمی‌داشت از مورچه‌های زیر پاش بخاطر له کردنشون عذرخواهی نمی‌کرد باید بهش مدال می‌دادن.

VertigoWhere stories live. Discover now