ـ این کارت خیلی ریسکیه میدونستی؟
شونههاش رو بالا انداخت و لباسهایی که با خودش آورده بود رو توی کیف سهون چپوند. کیف رو داد دست سهون که به مدت نیم ساعت داشت سرش غر میزد، یکم بدنش رو کش و قوس داد و همزمان سعی کرد سهون رو قانع کنه: «ببین من به اون احمق پلید قول دادم... نمیشه کاریش کرد.»
و واقعاً هم نمیشد کاریش کرد. درسته که بعد از اون جریان ماشین، فوبیای ییشینگ گرفته بود و امروز که میخواست بره دانشگاه به سهون زنگ زد تا بیاد دنبالش چون نمیتونست یه ماشین دیگه برداره وقتی ماشین خودش توی پارکینگ دانشگاه بود! ولی بخاطر خدا... اون قول داده بود و هیچوقت زیر قولش نمیزد. حداقل نه تا وقتی که هنوز به اون آدم نیاز داشت.
دفترچه یادداشتش رو از جیب سویشرت خردلیش بیرون کشید و شروع کرد از روی لیستی که نوشته بود خوندن: «خب ببین بیا یه دور مرور کنیم. اول باید ببینیم چی پوشیده. بعد به نسبت وضع لباسهاش باید بری قهوه بخری. پاتوقش کافهی دانشگاهه و معمولاً اونجا درس میخونه. تو میری میخوری بهش و روی لباسهاش قهوه میریزی. اوکی؟ خب بعد ازش میخوای که باهات بیاد چون تو همیشه یه دست لباس اضافی با خودت داری. سعی کن اگه سوالی دربارهی این مورد پرسید جواب ندی چون... میدونی... میخوای چه دلیلی برای داشتن لباس اضافی بیاری؟ همون لحظه دفترچه خاطرات جنی رو پرت میکنی توی کیفش... لونا گفت سوهو هم مثل من همیشه کیفش باهاشه... ولی برای درس خوندن. جنی همهی کلاسهاش با سوهو یکیه پس مشکلی پیش نمیآد. معمولاً کنار همدیگه میشینن پس غریبه نیستن. بعد جنی به سوهو زنگ میزنه و ازش میخواد تا بعد از اینکه کارش تموم شد دفترش رو واسش ببره... ولی آدرس ییشنگ رو میده. سوهو هم تا هفت دانشگاه میمونه پس میتونیم امیدوار باشیم بعد از اون بره. خب؟»
سهون با تمام وجودش زوزه کشید: «هیونگ این افتضاحترین نقشهی دنیاست. اصلاً چرا باید همچین کاری کنی؟»
دفتر یادداشت رو برگردوند سرجاش: «میدونم ولی به من ربطی نداره، داره؟ من به ییشینگ گفتم واسش یه خرگوش کادو پیچ شده میفرستم و این کار رو میکنم. بقیهاش به خودش مربوطه...»
سهون یکم به کیونگسو نگاه کرد و گفت: «اون از رنگ کردن موهات... اینم از نقشهات... هیونگ داری از دست میری!»
خندید و هیچی نگفت. چهرهی سهون بعد از دیدن موهاش میتونست تا یک هفته شارژ نگهش داره... اگه اون جیغی که زد رو حساب نکنه!
کلاه بیسبال قرمزش رو روی سرش مرتب کرد و بعد از اینکه مطمئن شد سهون کارایی که گفت رو انجام میده از کلاس بیرون زد.
اون روز فقط یه کلاس داشت که اونم نصف ساعتش برای امتحان رفت. هزاربار به خودش و استادش فحش داد که معلوم نبود اون ده نمره سوال رو از کجا طرح کرده. وقتی سوال آخر رو هم جواب داد حس کرد فشارش افتاده. با کمک هوش خوبش بود که تونست هفت نمره رو جواب درست بده وگرنه تا الان نصف درسهاش رو افتاده بود.
YOU ARE READING
Vertigo
Fanfiction- Kaisoo / Laysu دو کیونگسو واقعاً قصد نداشت رابطهی اون دوتا رو خراب کنه. فقط داشت لطف میکرد درسته؟ و اونقدری عقل داشت بفهمه بعد از جدا کردنشون کیم جونگین به یکی نیاز داره. پس دوباره لطف میکنه و خودش وارد زندگی اون پسر میشه؟ خب از اول برنامهش...