{7. اصرار}

313 72 273
                                    

حواستون به فلش بک باشه.

•••

آن چه گذشت:

«چند تا از سلاح‌هایی رو که به قصر آورده بودیم رو تحویل آهنگر دادم و طبق گفته‌ی آهنگر، فلزات به کار رفته در اسلحه مربوط به کشور اسکاتلند نیستن.»

.

«اون فلزات متعلق به چه سرزمینی بودن شاهدخت؟»

.

«لوییزا، بعد از ملاقات خانواده‌های سر میگل و سر درو داخل اتاقت منتظرم باش.»

پایان.

•••

خیره به آسمان آبی رنگ، قدم‌های آهسته‌اش را به سمت بالکن سنگی سوق داد. ‌پرده‌های حریر سفید رنگ تحت تاثیر بادی که از صبح در حال وزیدن بود به رقص درآمده بودند. هوای اتاق به طرز آزاردهنده‌ای خنک بود و همین باعث شد تا شاهدخت پس از ورود به بالکن درها را روی خودش ببندد، شاید که آتش کم جان مشعل‌های در حال سوختن بتواند دمای اتاق را به تعادل برساند.

با رسیدن به لبه‌ی سنگی اجازه داد تا دست‌هایش بازوانش را در آغوش بگیرند و آرنج‌هایش را به سنگ سخت و سرد تکیه داد. هوای مطبوع چند ساعت قبل با فرارسیدن غروب رو به سردی می‌رفت و ابرهایی که آسمان را پوشانده بودند کمکی به این موضوع نمی‌کردند. شاهدخت بی‌حواس مشغول تماشای باغ پشتی قصر بود. جسمش روی ارتفاع در میان باد ایستاده بود ولی ذهنش جای دیگری پرسه می‌زد.

با کلافگی انگشت اشاره و شستش را روی چشم‌هایش کشید و در آخر تیغه‌ی بینی‌اش را میان آن‌ها فشرد. حتی هوای آزاد هم نمی‌توانست از سنگینی نفس‌هایش بکاهد. همه چیز برایش به خوابی غیر قابل باور جلوه می‌کرد. باور این که پادشاه از او خواسته بود تا در جلسه‌ی پیش رو اقرار به اشتباه بودن اطلاعات کند و اتهاماتی که متوجه ایرلند بودند را دوباره متوجه اسکاتلند کند، غیر ممکن به نظر می‌رسید.

فلش بک

با تحیر به لب‌های پدرش چشم دوخت و با لبخندی تصنعی پرسید:

«منظورتون چیه؟ من... متوجه نمی‌شم.»

نگاه پادشاه جدی و چهره‌اش بی‌حالت بود و کلماتش به گوش شاهدخت ناآشنا و بی‌معنی می‌نمودند. مسئله این نبود که لوییزا نمی‌دانست پادشاه از او چه می‌خواهد، مسئله این بود که او درک نمی‌کرد چرا پدرش قصد تبرئه کردن ایرلند را دارد و مهم‌تر از آن، چرا او الزاما باید کسی باشد که این کار را می‌کند. لوییزا سعی کرد با توضیح دوباره اتفاقات و یادآوری آن‌ها پادشاه را قانع کند طوری که انگار او وخامت اوضاع را درک نمی‌کرد.

«ولی چرا؟ سرورم ایرلند واضحا داره ایجاد دردسر می‌کنه. ایرلند داره بازیمون میده! جلوی رومون وانمود به اتحاد می‌کنه و بعد از پشت خنجر می‌زنه. این غیرقابل چشم‌پوشیه! این... اگر صلح اسکاتلند و انگلستان شکسته بشه، کشور ما به عنوان کسی که بندهای قرارداد رو زیر پا گذاشته شناخته می‌شه؛ چنین چیزی امکان نداره!»

WOMEN [L.S]Where stories live. Discover now