لیسا و جنی هر دو توی وان نشسته بودند
جنی بین پاهای لیسا نشسته بود و پشتش رو به سینه اش تکیه داده بود
بدنش پر ازهیکی بود و به خاطر ارگاسمی که چند ثانیه پیش تجربه کرده بود نفس نفس میزد
آب وان به زور تا مچ پاشون می رسید و این هم به خاطر این بود که لیسا برای کاری که می خواستند انجام بدند زیادی عجله داشت
یکبار دیگه لب های لیسا رو روی گردن خودش احساس کرد و آهی سر داد
لیسا مثل همیشه اول شروع به زدن بوسه های کوتاه و خیس کرد و رفته رفته بوسه ها تبدیل به مک های عمیق شدند
جنی با حس زبون و لب های لیسا که داشتند گردنش رو مک میزدند نفس سنگینی کشید و پای لیسا رو بین انگشتاش فشرد
لیسا دوباره شروع کرد به زدن بوسه های ریز روی گردنش و همینطور بالا اومد تا به گوشش رسید
بوسه های آرومی روی گوشش زد و بعد همونجا آروم زمزمه کرد: می خوام صداتو بشنوم...برام ناله کن...
-فکر کنم تا همین الانشم...آه...
لب های مثل آتیش لیسا دوباره روی گردنش برگشتند
سعی کرد جملش رو ادامه بده: فکر کنم... تا همین الانشم به اندازه کافی برات ...آه...ناله کردم...
لیسا همونطور که داشت بدن برهنه جنیش رو به خودش می فشرد آروم گفت: دوستت دارم...
سر جنی رو به شونش تکیه داد و بعد مشغول بوسیدن لب هاش شد
یکی از دست هاش روی سینه جنی رفت و شروع به ماساژ دادنش کرد
جنی خیلی زود دوباره توی لذت غرق شد...
اون عاشق عشقبازی با لیسا بود. عاشق رد های مالکیتی که لیسا روی بدنش میکاشت.عاشق لمس ها و بوسه های پر از عشقش...
لیسا دوباره بوسه هاش رو پایین روی گردن جنی برد
دستش از روی بدن جنی آروم آروم پایین رفت تا به بین پاهاش رسید
انگشت هاش رو روی نقطه حساس جنی آروم حرکت می داد و این کارش باعث شده بود ناله های جنی بی وقفه بشه
-لیسااا...لطفا...
جنی اسمش رو ناله کرد و لیسا می دونست دقیقا چی می خواد
دو تا از انگشت هاش رو وارد جنی کرد و بعد شروع کرد به حرکت دادنشون
با لب هاش بوسه های ریزی روی سرشونه جنی میزد و دست آزادش جای جای بدن جنی رو لمس می کرد
بعد چند دقیقه جنی سرش رو به شونه لیسا فشار داد. به اوجش نزدیک شده بود
-بگو که دوستم داری
لیسا در حین حرکت دادن انگشتاش گفت
وقتی صدایی ازجنی نشنید بوسه ای به موهاش زد: بهم بگو...
YOU ARE READING
punishment (jenlisa)
Fanfictionفصل دوم مجازات شیرین ********************* من تا حالا مجازات تمام اشتباهاتی که کردم رو چشیدم. حتی مجازات اشتباهات بقیه! پس چرا اون داره بدون هیچ مجازاتی زندگی میکنه؟ چرا من داشتم بی دلیل زجر می کشیدم و اون که گناهکاره خوشحاله؟ چرا این دنیا اینطور نا...