part 17

370 42 56
                                    

رزان دستکش های ظرفشویی رو پوشید و خواست شیر آب رو باز کنه اما دست جیسو روی مچ دستش نشست و مانعش شد: من می‌شورم

رزان گفت: عزیزم تو سرکار بودی و خسته شدی. من خودم می شورم

جیسو سرش رو به چپ و راست تکون داد و درحالی که سعی داشت دستکش های پلاستیکی رو از دست های رزان بیرون بیاره گفت: تو هم خونه بودی. کارهای خونه هم خسته کننده اند

رزان حرفی نزد و فقط جیسو رو که دستکش ها رو پوشید و مشغول شستن ظرف ها شد رو تماشا کرد

پشت میز نهارخوری نشست و به جیسویی که داشت ظرف ها کف می زد خیره موند

از موقعی که تقریبا دوباره به این دنیا برگشته بود و بگی نگی زنده شده بود جیسو خیلی بیشتر از قبل مراقبش بود

حتی میشد گفت زیاد از حد!

همه زندگی جیسو توی جمله "رزان چی میخواد؟" "رزان کدومش رو می خواد؟ و "رزان چیو دوست داره؟" خلاصه شده بود

اون معمولا روی هیچ کدوم از حرفای رزان حرف نمی زد، توی هوای سرد مراقب بود تا لباس گرم بپوشه و سرما نخوره و توی کارهای خونه همیشه بهش کمک می کرد

حتی با اینکه هم ساعت کاریش خیلی زیادتر از رز بود و هم سختی کارش!

رزان تا حالا چند بار باهاش حرف زده بود و بهش گفته بود لازم نیست مثل بچه ها مراقبش باشه اما خب....

اون چه می دونست جیسو بدون اون چی کشیده!

اگه می‌فهمید جیسو بدون داشتن اون کنارش هیچ شبی رو بدون گریه نگذرونده بود باور می کرد؟؟

شستن ظرف ها که تموم شد هر دو به پذیرایی رفتند و رو به روی تلویزیون، روی مبل نشستند

جیسو چند تا کانال رو عوض کرد تا بالاخره یکی از برنامه ها توجهش رو جلب کرد

بعد از یکی دو ساعتی که تلویزیون تماشا کردند رزان گفت: آها راستی. امروز رفتم پیش جنی

چیسو پرسید: چطور بود؟

- خوب بود فقط.... فک کنم با لیسا بحثشون شده بود

جیسو متفکرانه گفت: که اینطور.... پس به خاطر همین امروز صبح برج زهرمار شده بود!

- به گمونم

رزان روی مبل دراز کشید و سرش رو روی پای جیسو گذاشت

جیسو گفت: حالا نگفت این زوج بی نقصمون سر چی بحث کردن؟

رزان جواب داد: نه دقیقا نگفت و منم ازش نپرسیدم. گفتم شاید نخواد همه جزئیات رو تعریف کنه. فقط فهمیدم جنی حمله های عصبیش برگشته

چشم های جیسو گرد شدند: واقعا؟؟!

- اوهوم. فکر کنم گفت دو شب پیش بوده که به یک بازار شلوغ شبانه رفتن و جنی دچار حمله شده

punishment (jenlisa)Место, где живут истории. Откройте их для себя