جیسو دفترچه توی دستش رو به صورت خودکار توی جیب کاپشنش جای داد و بعد به طرف دختر دوید
دخترک، انتهای کوچه ای که داشتن داخلش می دویدن، به سمت راست رفت و جیسو هم به دنبالش
بعد از مدت تقریبا طولانی ای دختر حین دویدن به پشت سرش نگاه کرد و وقتی جیسویی رو دید که هنوز هم بیخیالش نشده بود با ناامیدی تندتر دوید
جیسو در حین تعقیب دختر به سختی داد زد: هی!... با تو ام یه لحظه صبر کن!!...
نگران بود که با این تعقیب و گریزشون همین الانشم تابلو نشده باشن و پلیس ها متوجهشون نشده باشن
لعنتی! اینطوری نمیشه...
جیسو با خودش گفت
در حالی که داشتن توی کوچه پس کوچه های تاریک شهر می دویدن، جیسو سرعتش رو تندتر کرد و خودش رو محکم روی دختر انداخت
دختر محکم روی زمین افتاد و جیسو هم روش
دختر بلافاصله بعد از افتادنش روی زمین سعی کرد خودش رو از دست جیسو خلاص کنه: ولم کن!! برو اونور!!
جیسو روی دختر نشست و سعی کرد دستاش رو کنار سرش قلاب کنه: صبرکن.... یه لحظه آروم بگیر...!
بین تقلا هاشون متوجه شد دخترک زورش چقدر ازش کمتره...
دستای استخونیش رو خیلی راحت کنار سرش قفل کرد: یه لحظه صبر کن!! می خوام بهت یه چیزی بگم!!!
چشم های دختر دبیرستانی پر از اشک شد: ولم کن.... بزار برم....
لحنش سخت و در عین حال ملتمسانه بود
جیسو که نمی خواست دختر کوچیکتر فکر کنه داره اذیتش میکنه گفت: گوش کن! تو فقط یک طعمه ای! تو قراره گیر پلیسا بیفتی تا اونا محموله اصلی رو جا به جا کنن!
دختر با این حرف جیسو جا خورد و کمی آروم گرفت
جیسو دوباره گفت: باور کن من خودم قبلا توی این کار بودم. می دونم قراره چه بلایی سرت بیارن. حتی ممکنه خودشون تا حالا گزارشت رو به پلیس داده باشن...
وقتی دید دختر دیگه تقلا نمیکنه، دست های قفل شده به زمینش رو آروم رها کرد: حالا بلند شو و اون مواد لعنتی رو از کیفت بنداز بیرون
دخترک با چشم های براق از اشکش گفت: چرا باید برات مهم باشه...
جیسو از روش بلند شد و روی زانوهاش نشست
در حالی که مشغول تکوندن لباسای خاکیش بود گفت: چون منم مثل تو ام. می دونم باید خیلی بیچاره و درمونده باشی که وارد این کارا بشی. نمی خوام گیر پلیسا بیفتی و بقیه سالهای جوونیت رو توی زندون بگذرونی
دخترک دبیرستانی آروم از روی زمین بلند شد و نشست
جیسو بهش نگاه کرد: ببخشید که انداختمت...
VOCÊ ESTÁ LENDO
punishment (jenlisa)
Fanficفصل دوم مجازات شیرین ********************* من تا حالا مجازات تمام اشتباهاتی که کردم رو چشیدم. حتی مجازات اشتباهات بقیه! پس چرا اون داره بدون هیچ مجازاتی زندگی میکنه؟ چرا من داشتم بی دلیل زجر می کشیدم و اون که گناهکاره خوشحاله؟ چرا این دنیا اینطور نا...