ده و نیم صبح
رزان برای بار سوم شماره گرفت و پشت خط منتظر موند اما بعد از صدای بوق های طولانی و حوصله سر بر بازهم کسی جوابش رو نداد
پوفی کشید و گوشیش رو کنار گذاشت
جنی که کنارش روی مبل نشسته بود گفت: جیسو جواب نمیده؟
رزان سرش رو به چپ و راست تکون داد: نه جیسو نیست....
نفس عمیقی کشید و ادامه داد: یکی از دانش آموزامه
- چیکارش داری که اینطور پشت سرهم بهش زنگ میزنی؟
رزان یاد چهره و بدن پر از زخم و کبودی امیلی افتاد و بلافاصله سرش رو تکون داد تا اون تصویر از ذهنش بره: راستش....
به جنی نگاه کرد: داستانش طولانیه....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.- یعنی تو میگی مسئله خشونت خانگیه؟
رزان جواب داد: نمی دونم. مطمئن نیستم. ولی عکس العمل مادرش خیلی عجیب بود. زیادی خونسرد بود. من فکر کردم وقتی دخترش رو توی اون وضعیت ببینه حتما غش میکنه اما خیلی آروم بود. جدا از اون امیلی هم به پلیس ها درباره کسی که اونطور زدتش هیچی نگفت.....با توجه به اینا واقعا نمی تونم به کس دیگه ای به جز پدر و مادرش فکر کنم
جنی کمی فکر کرد: ممکنه پدر یا مادرش یکیشون ناتنی باشن؟
رزان شانه بالا انداخت: نمی دونم. امیلی اون چند روزی که توی خونمون بود درباره خانوادش بهمون هیچی نگفت. الانم که تلفنم رو جواب نمیدن. نه امیلی و نه مادرش
با انگشتای دستش بازی کرد: بگی نگی نگرانشم....
جنی گفت: اون فعلا به خاطر جراحاتش نیاز به استراحت داره اما اگه تا یکی دو هفته بعد رو هم به کلاسات نیومد می تونی به خونشون بری یا چه می دونم می تونی به چان بگی تا ببینیم می تونه کاری بکنه یا نه
بعد به نشانه دلداری دستش رو روی شونه رز گذاشت
رز کمی به فکر فرو رفت
می تونست تا دو هفته دیگه رو صبر کنه و کاری نکنه؟
دو هفته که خیلی طولانی نیست. هست؟؟؟
********************************
ساعت دوازده و نیم بعد از ظهر
سانا یکدفعه ای جلوی میز کار لیسا پدیدار شد: بریم نهار بخوریم؟؟
لیسا درحالی که سرش پایین و به طرف برگه کاغذی خم بود چشم هاش رو به طرف بالا چرخوند تا به سانا نگاه کنه: مگه ظهر شده؟
سانا با انگشت اشاره اش به ساعت دیواری که داخل اتاق کار لیسا بود اشاره کرد
لیسا با تعجب به عقربه های ساعت که دوازده و نیم ظهر رو نشون می دادن خیره شد: چطوری زمان انقدر زود گذشت؟
YOU ARE READING
punishment (jenlisa)
Fanfictionفصل دوم مجازات شیرین ********************* من تا حالا مجازات تمام اشتباهاتی که کردم رو چشیدم. حتی مجازات اشتباهات بقیه! پس چرا اون داره بدون هیچ مجازاتی زندگی میکنه؟ چرا من داشتم بی دلیل زجر می کشیدم و اون که گناهکاره خوشحاله؟ چرا این دنیا اینطور نا...