- هر چی با خودم کلنجار رفتم نتونستم کاری نکنم. رفتم دم در خونشون و امیلی در رو باز کرد. البته بعد اینکه فهمید پشت در منم
جیسو گفت: خب؟ حالش بهتر بود؟
رزان کلافه وارانه نفس عمیقی کشید: رنگش زرد بود و حتی لاغرتر از قبل شده بود.... به محض اینکه منو دید بغلم کرد و اشک توی چشماش جمع شد.
جیسو با شنیدن این جمله اخم کرد و کمی به فکر فرو رفت
رزان ادامه داد: تازه داشتم بهش میگفتم اگه مشکلی هست می تونه بهم بگه که سر و کله پدرش پیدا شد
جیسو با کنجکاوی گفت: خب. بعدش؟
- امیلی به محض اینکه اون مرد رو دید طوری فرار کرد که انگار حیوون درنده ای چیزی دیده! می دونی بهم چی گفت؟ بهم گفت از اونجا برم. همین!
جیسو به نقطه ای خیره شد و حرف های رزان رو توی ذهنش تحلیل کرد
- اون مرد اومد جلو و با عصبانیت بهم گفت من کی ام و با امیلی چیکار دارم. انگار امیلی با دیدن من فرار کرده نه اون!! منم فقط راستش رو گفتم. گفتم من معلم موسیقیشم و اومدم حالش رو بپرسم
جیسو سر تا پای رزان رو از نظر گذروند: اون آسیبی که بهت نزد؟
رزان پوفی کشید: نه... من چیزیم نیست. فکر میکنم کسی که این وسط آسیب دیده و هنوز هم داره میبینه امیلیه!
- خب بعدش؟ پدر امیلی دیگه بهت چی گفت؟
- بهم گفت دیگه دم در خونشون نیام و مزاحمشون نشم. این رو هم گفت که امیلی دیگه قرار نیست بیاد کلاس. بعدشم بهم تنه زد و وارد خونه شد و در رو محکم پشت سرش بست
جیسو با فکر اینکه کسی جرئت کرده به رزان با ارزشش تنه بزنه اخم کرد
بعد مکث کوتاهی گفت: خب پس.... یعنی فکرهایی که می کردی اشتباه نبودن. کسی که اون بلا رو سرش آورده احتمالا پدرشه
رزان نفس عمیقی کشید: آره.... مردک عوضی طوری باهام رفتار کرد انگار مقصر همه مشکلات زندگیش منم! قشنگ معلوم بود به خاطر اینکه می دونه خودش مقصره داشن اونطور رفتار می کرد. داشت دست پیش میگرفت!!( نمی دونم ضرب المثل رو درست نوشتم یا نه😬😬)
جیسو می تونست از چهره اش بخونه که این موضوع چقدر ناراحتش کرده
می دونست رزان خودش هم قربانی خشونت خانگی بود و دیدن اون حال امیلی اونو به یاد خودش انداخته
- نمی تونم باور کنم بعضی ها چطور می تونن با بچه خودشون اینطور رفتار کنن....
نفس عمیقی کشید و ادامه داد: اگه حوصلشو ندارین فقط بچه نیارین! اونا انتخاب نکردن که به دنیا بیان! شما اینو خواستین!! شما اونارو به این دنیای لعنتی آوردین!!
YOU ARE READING
punishment (jenlisa)
Fanfictionفصل دوم مجازات شیرین ********************* من تا حالا مجازات تمام اشتباهاتی که کردم رو چشیدم. حتی مجازات اشتباهات بقیه! پس چرا اون داره بدون هیچ مجازاتی زندگی میکنه؟ چرا من داشتم بی دلیل زجر می کشیدم و اون که گناهکاره خوشحاله؟ چرا این دنیا اینطور نا...