《پارت 12 + پارت هدیه( 13 ) تقدیم نگاهتون》
" لطفا یه جعبه پاپکورن شیرین...ام..تهیونگ چیز دیگه میخوای؟"
جئون بی توجه به صف پشت سرشان با خونسردی به لیست اسنک ها اشاره کرد."نه!ممنون همین کافیه"
تهیونگ با عجله گفت تا هرچه سریع تر کنار بروند، نگاه تند و خشمگین مردم منتظر نزدیک بود بدنش را سوراخ کند. جانگکوک حتی برایش مهم نبود که پچ پچ های کم رنگی هم به گوش می رسید چقدر اذیت کنند است.
تهیونگ نفسی کشید و با نوک انگشت لبه آستین لباسش را به کف دستش قفل کرد.
پسرک آخرین بار همراه جیمین به سینما آمده بود و متاسفانه سانس شب به شدت شلوغ بود و ظرفیت کامل داشت! پس قید فیلم را زدند و در یک پارک بی نام و نشانی فستفود خوردند.نگاه براق تهیونگ به اطراف می چرخید و نورپردازی های سقف بلند نظرش را جلب کرد و فکر کرد چرا سینما این وقت روز عجیب جمعیت بالایی را در خود جا داده بود؟
آه درسته آخر هفته است! چطور یادم نبود
درحالی که ضربه های آرامی به پیشانی اش میکوبید، جئون کارت اعتباری اش را از کارمند بوفه میگرفت.
به ناگه یادش آمد خوراکی های کافه هم به عهدهی پسر مو بلوند بود پس با عذاب وجدان و شرمندگی سریع بازویش را گرفت تا او را متوقف کند:"صبر کن جانگکوک"
"هوم چیزی لازم داری؟" جانگکوک نگاهش کرد و تکان نخورد.
"باز چی شده!"
"لطفا سریع تر"
"خیلی وقته منتظریم"
ناله کم رنگ نفرات عقب تر با ایستادن آن ها درآمد و عجیب تهیونگ اینبار توجهی نداشت.جانگکوک عقب برگشت و به آنها طعنه زد:
" نوبت منه رفیق..چیه؟ نکنه باید خسارت بدم"به تهیونگ نگاه کرد. هنوز یکی از دستانش را به بازو او تکیه داده بود و با دست دیگرش به شدت وسایل داخل کیف را جابهجا میکرد.
موهای آبی رنگ پسر با کج کردن گردنش، پشت پلک های نیمه بستهاش آمده بود و لبهایش بر حسب عادت کمی باز مانده بود.
"بلو؟"
تهیونگ کمی تکان خورد و دستش را برداشت. چرخید و بیشتر سمت کیفش خم شد،همانطور زیر لب گفت:
"یکم...فقط یکم صبر کن اجازه بده..من حساب کنم"جئون با خندی کوتاهی سفارش ها را در آغوشش جابهجا کرد و با دست آزادش کمر تهیونگی که مشغول پیدا کردن کیف پولش بود را آرام گرفت به کناری حرکت داد:
"امکان نداره اجازه بدم..امروز باید یه قرار عالی برات باشه و مهمون منی "
YOU ARE READING
𝐏𝐫𝐞𝐭𝐭𝐲 𝐩𝐫𝐨𝐛𝐥𝐞𝐦🌀🚿《𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯》
Fanfiction"من داشتم کمک میکردم" صورت تهیونگ از شدت عصبانیت سرخ و تیره شد. جانگکوک و خیرخواهی هایش بیشتر شبیه به دردسر و فاجعه بود: "چه کمکی؟ داشتی منو خجالت زده میکردی! دلم نمیخواد مامان بفهمه نمیتونم دوستدختر_..." "هی تهیونگا میخوای کمکت کنم دوست دختر پیدا...