"خُ..خدای من!..م _ معذرت میخوام!!"
با دیدن چشمان گرد جانگکوک، سر تهیونگ بالا آمد و در حالی که خون در بدنش خشکیده بود، لکنتوار جیغ زد و در حمام را بهم کوبید.
دو طرف شقیقه هایش نبض میزد و نفس زنان،کنار در سر خورد و گلویش از شدت فریادی که کشیده بود مثل تیغ خراشید.
عرق سرد روی تن گرمش نقطه نقطه جوشید و بی توجه به دستگیر دری که بین مشتش محکم گرفتار شده، چشمانش را بست.چرا در نزدم؟
نفس تهیونگ مثل سنگ روی شش هایش سنگینی کرد و از درون یکبار دیگر جیغ زد. جانگکوک کی بیدار شده و اول وقت در حمام دقیقا چه غلطی میکرد؟ اول صبح...؟
تهیونگ محکم به خودش سیلی زد تا بلکه حواسش جمع شود. به عنوان پسر درک میکرد اما به بهانه کراش تازهاش حسابی داغ کرده.فاک!فاک!فاک نمیدونستم بیداره!
اون بدن بیشتر شبیه یه مدل بود تا..تا..یه همسایه علاف که مربی باشگاهه؟ پناه بر خدا! چرا انقدر بزرگ بود؟ چند ثانیه قبل روی پرده تیره ذهنش دوباره و دوباره به نمایش درآمد.
چشمان پسرک فورا باز شد. لبهای خشکش را زبان زد و روی دو زانو اش نشست! قوطی پلاستیکی روغن که یادآور شرمآور ترین تصمیم زندگی بود را چنگ و به سمت اتاق دوید،پاهای تهیونگ واقعا شل و بی رمق بودن.باید برم بیرون..آه..
بعد از اتفاق شب گذشته و آموزش لعنتی خودارضایی مقعدی ، با دیدن خصوصی ترین نقطه بدن جانگکوک حتی یک لحظه هم نمیتوانست اینجا بماند.
حلقه های حلزونی داخل چشمش موج میزد و سرگردان دور خودش چرخید و هربار که زیر شکمش بهم گره میخورد،بی صدا آه میکشید. حوله را به طرفی پرت کرد، درحالی سراسیمه شده بود، موهای آبی پریشان با لبای قرمزی که مدام زیر دندان له میشد از اتاق بیرون فرار کرد.
در کمال ناباوری تهیونگ هیچ قرار نبود عبرت بگیرد و از کنار حمام به کندی گذشت و آهسته روی در گوش نهاد. زیر لب با چشمای تنگ شده زمزمه کرد:
"الان میرم!الان میرم!"به خودش قول داد هرچه زودتر از در فاصله بگیرد به این کارش که کمی منحرفانه بود خاتمه دهد..اما حس کرد صدای دوش آب را نمی شنود،ناگهان بین تپش های شدید گرمی لذیذی به قفسه سینهاش گره خورد. یعنی داره به ادامه کارش میرسه؟
بیشتر به در چسپید و عاجزانه با فشار دادن زانوهایش میخواست هیجان زده نشود. ممکن بود صدایی بشنود؟
خیلی خوشتیپه..حتی اون قسمتش! نهنه بهش فکر نکن!
تهیونگ مثل دخترای تازه بلوغ دوتا دست را بالا آورد و دهانش را پوشاند و با نفسی حبس شده، سرش را به دو طرف تکان داد. نباید موهای خیس که از حالت معمولی تیره تر شده و حرکت انگشت های تتو شده دور آلت بلند تصور میکرد!
YOU ARE READING
𝐏𝐫𝐞𝐭𝐭𝐲 𝐩𝐫𝐨𝐛𝐥𝐞𝐦🌀🚿《𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯》
Fanfiction"من داشتم کمک میکردم" صورت تهیونگ از شدت عصبانیت سرخ و تیره شد. جانگکوک و خیرخواهی هایش بیشتر شبیه به دردسر و فاجعه بود: "چه کمکی؟ داشتی منو خجالت زده میکردی! دلم نمیخواد مامان بفهمه نمیتونم دوستدختر_..." "هی تهیونگا میخوای کمکت کنم دوست دختر پیدا...