part 37

2.7K 621 756
                                    

"اون واقعا کیه؟ یه وکیل اینجا چیکار میکنه؟"

تهیونگ درحالی که پلاستیک نوشیدنی در دست داشت با اخم های گره خورده به دنبال سایه گشت تا در مسیر خانه، آفتاب پوستش را نسوزاند.‌ شیشه‌های رنگ‌رنگی تلق‌،تلق‌ صدا میدادن و بدنه سردشان در برابر گرما، رطوبت نازکی به جا گذاشته بود.

"از کجا میدونست با جانگکوک زندگی میکنم؟"

با دندان های چفت شده، نفسش را بالا‌کشید و متفکر چندباری سرتکان داد: "ازم خواست سلامشو برسونم! اما چرا؟"

تهیونگ جَو متفاوتی از آن زن حس کرد که به گونه دوستانه و صمیمی بود و از آن چشمان سردی که در کافه ملاقات کرده بود..زمین تا آسمان فرق داشت. وقتی که با موهای لخت و براقش‌ سرتکان میداد و بین آقای چو و سونا قرار گرفت از نظر تهیونگ لبخندش صلح آمیز بود.

"چرا فکر کردم دوست دختر سابق جانگکوکه که حالا پیداش کرده؟ و چرا کوکی بهش گفت بود عجوزه؟"

با یاد وی‌این که چطوری دستانش را محکم گرفته بود و با نگاه براق کارت تجاری‌اش را به او میداد
ایستاد و دستی به جیب شلوارش کشید و کارت مشکی را بیرون آورد. زیر سایه درخت باد خنکی می وزید و تهیونگ با دقت بالا مشخصات روی کارت تجاری را خواند:‌ " هووم؟ جونگ وی‌این"

"اسمش عجیب نیست؟"

صدایی نازک درست زیر گوشش نجوا شد و تهیونگی که به چندیدن سناریو پیچیده درباره مشکلات حقوقی فکر میکرد از جا پرید: "اوه ترسیدم! سونا‌شی؟‌"

پسرک با وحشت چرخید و به لی‌سونا خیره شد. اصلا چطور بی صدا به او رسید؟ دختر عینک بزرگش را بالای پل دماغش فیکس کرد و متفکر گفت:

" چطور منو راضی کرد؟ فکر میکنی یه ترفند خاصیه؟"

کیسه حاوی شامپو را بالا گرفت و با زبانش صدایی 'نوچ" مانند درآورد. تهیونگ در حالی که به راهش ادامه میداد خیلی آرام و بی اهمیت جواب دخترک را داد: " تو میخواستی آقای چو رو بفرستی زندان!"
"خانم وکیل گفت که نمیشه."

سونا خیلی معمولی خندید و قلوه سنگی را شوت کرد. در دست دیگر کارت تجاری همانند تهیونگ داشت و بازیگوشانه شماره زن را بلند بلند میخواند.

" تهیونگ‌شی به نظرت این یه خط شخصیه؟"

"خب.."تهیونگ که مجبور بود ادامه مسیر را زیر نور گذر کند، صورتش را مچاله کرد:" مطمئن نیستم و حقیقتا دوست ندارم مشکل حقوقی داشته باشم"

مسلما هیچ وقت دلش نمیخواست با آن شماره تماس بگیرد و واقعا حوصله نداشت به رابطه جونگ وی‌این با جانگکوک فکر‌ کند. احتمال آشنای قدیمی بهترین دلیلی بود که او را قانع میکرد. هرچند تهیونگ نمیتوانست جلوی آویزان شدن لبهایش را بگیرد.
جونگ وی‌این زیبایی کاریزماتیکی داشت به نظر هر مردی با دیدنش به زانو می افتاد و قطعا بانی حسادت زنان اطراف خود میشد.

𝐏𝐫𝐞𝐭𝐭𝐲 𝐩𝐫𝐨𝐛𝐥𝐞𝐦🌀🚿《𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯》Where stories live. Discover now