part 9🤍

91 27 0
                                    


_اون اینجاست ووییفان
_آروم باش مینسویا هیچ اتفاقی نمیوفته.. 
کی؟دوباره کدوم بیچاره رو شبیه اون دیدی؟

_باور کن خودش بود  کیونگسو سو اینجاست تو سئول
توی همین دانشگاه،تو اتاق خودم!!
فقط اون پسره که همراهش بود دی او صداش زد ولی من مطمئنم خودش بود.چرا باورم نمیکنییی؟

_ باشه تو آروم باش من میرم ببینمش
مینسو عزیزم..نترس هیچی نمیشه.

اون پسری که کیونگ سو رو آورده بود هنوز
پایین تو اتاقش منتظر بود باید اول اونو از اتاق بیرون میکرد:

_من باید برم ؛اون پسره هنوز کنار کیونگ سو بود   
وقتی از اتاق بیرون اومد بهت زنگ میزنم فعلا بی هوشه
ولی..
چطور یادشون نبود
با اینکه احتمالش کم بود اما نباید ریسک میکرد :

_اون تو رو می شناسه مینسو..
همینکه بیهوش بوده خیلی خوبه
از بچه ها میپرسم مال چه کلاسی بوده
شب خودم میرم می‌بینمش تو همینجا بمون.


درک درستی از فضای اطرافش نداشت ولی دیگه اونجا  تو انباری نبود؛اتاقی داخلش بود بیش از حد روشن کرده بودن..
اگر کسی که کنارش بود رو نادیده می‌گرفت اطرافش هیچ موجود زنده ای نمی‌دید.. دیگه اون صدای خنده رو نمی شنید.
بی حس بودن دست چپش اذیت میکرد
کسی که کنارش به دست دردناکش تکیه داده بود آشنا بنظر می‌رسید تا حالا اتاق بهداری دانشگاه نیومده بود ولی چیزی که روی میز دید... لوازم مورد نیاز پزشک بود
سعی کرد پسر کنارش  رو از بیدار بودنش باخبر کنه ولی چیزی که میدید  تمام زحمات جفتشون رو از بین برد
کای اونجا کنارش نشسته بود :
_ دی او هیونگ...حالت بهتره؟ سر درد نداری؟
اونا..چیزی گفتن؟
یادش نمیومد! روبروی ساختمون دانشگاه روی نمیکت نشسته بود و داشت برای امتحان کلاسی مرور میکرد و بعد از اون..؟  نمیدونست چرا اینجاست!

دستاش می‌سوخت
رد زخم تازه ای که کف دستش میدید
براش عجیب بود چه اتفاقی افتاده بود ؟

_ جونگینی من..  اینجا چیکار میکنم؟ ؟ منظورت چیه؟ چیشده؟
کای  دیگه نمیکشید  فقط مونده بود
دی او بخاطر یک شوخی مزخرف  فراموشی ثانویه بگیره..
مگه اون پسر های روانی چیکار کرده بودن :

_ هیونگ ..  واقعا..یادت نیست؟
چطور یادت نمیاد چرا اینجایی ..
اونا  داشتن اذیتت میکردن من  دقیق نمی‌دونم چیشده ولی
دوباره حمله عصبی داشتی مثل.. خب مثل ..

خیلی تمیز گند زد به قولی که به کیونگ داده بود
نیشخندی که هیونگش داشت  مشخص شد حسابی خراب کرده:

_مثل..؟
_من هر چی بگم خراب تر میکنم پس..
خب
مثل همون شبی که حالت بد شد
ولی چطوری... آخه تو داخل حیاط بودی!
من فکر کردم شاید انباری..

_هی .. نمی‌خواد زیاد بهش فکرکنی من حالم خوبه
اون کسی که قراره گواهی پزشکی بنویسه کجاست؟

🎭small wonderful🎭Where stories live. Discover now