سلام! چطورید؟؟
عممم خب میخواستم باهاتون یکم درد و دل کنم در مورد سایرای ^-^
صادقانه بگم... وضعیت ووتها و ویوهای فیکم به شدت ناامیدکنندهست. از اول هم ناامیدکننده بود ولی گفتم شاید اولاشه و به خاطر همینه که انقدر کم دیده میشه، ولی هر چی گذشت بیشتر بهم ثابت شد که این کارم واقعا کمطرفداره. نمیخوام بیانصاف باشم و بگم هیچکس نبود. چرا، بود. خیلیاتون بودید که با کامنتاتون قلبمو گرم نگه میداشتید و حتی وقتایی که رایترز بلاک میشدم یاد حرفاتون میوفتادم و به خاطر شما باز مینوشتم. ولی الان وضعیت سایرای خیلی خیلی ناراحتم میکنه. اونقدری که واقعا دستم به نوشتن نمیره. حتی ریدر جدید ندارم و اگه کسیم هست سایلنت ریدره. ببینید من چند وقته پارت قبلو پابلیش کردم و شرط ووت فقط پنجاهتاست ولی حتی پنجاه تا ووت هم نتونستم بگیرم :)) شماها تو واتپد زیاد میچرخید نه؟ فیکای زیادی خوندید. پنجاهتا ووت واقعا زیاده؟ انقدر سایرای بده که پارتای چهارده پونزدهاش حتی ۵۰ تا ووت نمیگیره بعد دو سه هفتههه؟ :)
با این وضعیت شاید آپ این فیکو متوقف کنم با اینکه خودمم نمیخوام و واقعا دوست دارم بیشتر بنویسم و احساسات کرکترای این فیکمو بیشتر لمس کنم. حتی فکر کردن به نیمه تموم گذاشتن این فیک قلبمو مچاله میکنه. ولی واقعا نوشتن توی این شرایط سخته و میدونم که درکم میکنید.این یه پیام برای اعلام توقف آپ سایرای نبود، فقط خواستم درد و دل کنم و احساسات فعلیمو براتون به اشتراک بذارم. پس از کسایی که سایرایو دوست دارن میخوام نگران پارت های بعد نباشن، من تا جایی که نوشتم آپ خواهم کردم، ولی تموم کردن فیکم یه موتیویشن خیلی بزرگ میخواد و امیدوارم پیداش کنم :(
دوستتون دارم. نیکسی ♡
YOU ARE READING
Sairai
Fanfictionعنوان: سایرای🎴 ژانر: عاشقانه، جنایی، فانتزی، اسمات🎋 کاپل: چانبک، (شاید سورپرایز) 🩸 محدودیت سنی🔞 "خون! این دریاچه خون کف زمین از بدن منه! نمیتونم بفهمم دارم نفس میکشم یا نه. بدنم میلرزه. دهنم مزهی خون میده. یعنی مرگ همچین حسی داره؟ هیچ چیزیو ن...