CHAPTER 1 : Green old car

810 112 67
                                    

با هورت محکمی نودل های که توی دهنش بود رو بالا کشید طوری که قطره های سوپ نودل به اطراف و روی مانیتور پرت شدن، نودل رو داخل لپهاش جاساز کرد و با آستینش صفحه مانتور رو پاک کرد.

تقریبا سه ساعتی میشد که چشمش روی صفحه قفل شده بود تا اون ماشین با اون مشخصاتی که از قبل بهشون داده شده بود رو از دوربین های مدار بسته ی خیابونه اون ناحیه پیدا کنه.

آهی از روی کلافگی کشید چون دیگه داشت دلسرد میشد.....از اونجایی که گذارشی داده نشده بود، میدونست هنوز اتفاقی نیوفتاده پس حدس میزد که عملیاتشون رو روز دیگه ای انداخته باشن

ظرف نودل رو روی میز انداخت و قلپی از بتری آب خورد ولی هنوز قلپ دیگه رو قورت نداده بود که با دیدن اون ماشین با اون مشخصاتی که از بقیه متمایزش میکرد، آب با شدت از دهنش بیرون ریخت و به صفحه خیره شد

یکدفعه بلند شد و داد زد "ا-اومد! اومدن!!" گفت درحالی که سوییچ ماشین رو برداشت و به سمت در دویید "دارن وارد خروجی میشن باید عجله کنیم!" به چندنفری که پشت سرش میومدن گفت و با عجله داخل ماشین نشست و روشنش کرد

لحظه ای که دو نفر دیگه از همکاراش داخل ماشین شدن پاش رو روی پدال گاز فشار داد و از ایستگاه پلیس خارج شد و یک ماشین دیگه دنبالش راه افتاد

آژیر رو روی سقف گذاشت تا کسی جلوش رو سد نکنه و با سرعت به سمت مقصدش‌ رفت

بلاخره بعد یک ماه تونسته بود دوباره بهش نزدیک بشه و قرار نبود بزاره انقدر راحت از دستش در بره!
بیخود سه شب بیدار نمونده بود که بزاره زحمتش به هیچ تبدیل بشه!

از اون جایی که راننده ماهری بود، ریسک تصادف رو به جون خرید تا بتونه خودش رو به اون ماشینه سبزه نفرین شده برسونه!

چند روز پیش عکسی با این محتویات که اون حروم زاده داخل اون ماشینه، به دستشون رسیده بود و خب...اون کصافت کارشو خوب بلد بود!

با انتخابه تو چشم ترین ماشینه ممکن، یه bmwی مدل 2005 سبز رنگ، با استیکرای چیپ و خزی که سالهاست از مد افتاده، واقعن سعی داره خودشو مخفی کنه چون همه میدونن این تکنیکه روانشناسیه برعکسه!(reverse psychology)
هرچقدر بیشتر مشکوک باشی کمتر بهت شک میشه!

به چراغ قرمز که رسید، ماشینه اونو دید که کنار جواهر فروشی پارک شده و پیرزنی بعد از قفل کردنش به سمت جواهر فروشی رفت، برای همین بدون توجه به چراغی که قرمز بود از بین ماشین ها رد شد

نیشخندی زد از اونجایی که به حماقتشون پی برد چون اون کند ذهنا حقه ای رو بکار برده بودن که سری قبل ازش برای دزدی از بانک استفاده کرده بودن! دوباره یکیو به شکل پیرزن درآورده بودن تا ازش بعنوان حواس پرتی استفاده کنن و بتونن سیستم امیتیو از کار بندازن ولی اینبار قرار نبود موفق بشن چون کیم تهیونگ! بازرسه حرفه ای و افسانه ای که هیچ مجرمی نتونسته بود از زیر دستش در بره قرار بود درحال احتکای جرم بهشون برسه و دستگیرشون کنه!

kiss markWhere stories live. Discover now