CHAPTER 4 : Everyone

391 79 38
                                    

زمان برای چند ثانیه ایستاد....بلاخره چیزی که ماه ها منتظرش بود داشت اتفاق میوفتاد

لحظه ای که اون ماسک ها از روی صورتاشون کنار رفت، بدون اینکه تغییری توی ری اکشنش ایجاد بشه گفت "هاح...." نه بخاطر اینکه از دیدنشون سوپرایز نشده بود-
چون هنوز باورش براش سخت بود اینا همون دزدای کصافتین که کلی از عمرش حرومشون شده بود

"من واقعن...." آروم گفت درحالی که چهره‌ی همشون رو آنالیز کرد "زیر این ماسکا انتظار قیافه وحشتناک تر و پخته تری داشتم...شماها....خیلی بچه این!"

"هممون بالای بیست و یکیم و به سن قانونی رسیدیم پس نیازی نیست زیاد ذهنتو درگیرش کنی آقای پلیس!" دختری ک کنارش نشسته بود گفت و لبخند حرص درآری زد

تهیونگ هم درجوابش سرش رو تکون داد "اوکی...حدس میزنم تو جی سی باشی؟" از اون دختر پرسید و بهش خیره موند

اون هم متعجب نگاهی به بقیه انداخت و جواب داد "نه من جنیم."

"عا...ها........پس....." تهیونگ به دختر ریزی که جلو بین راننده و کسی که کنار پنجره بود نشسته بود نگاه کرد و با مکثی ادامه داد "پس...این جی سیه؟ ولی اون برای جی سی بودن خیلی مظلوم بنظر میرسه-" داشت میگفت که حرفش با کناریه اون دختر قطع شد

"دوود......" اون پسر گفت و به سمت تهیونگ چرخید و دستش رو روی صندلی تکیه داد که باعث شد تتو های روی دستش نمایان بشه، ماسکش رو کامل از سرش درآورد و نیشخندی زد "جی سی منم."

برای چند ثانیه سکوت داخل ماشین رو گرفت و تهیونگ نمیتونست گیج تر از اینی که بود بشه، درواقع به معنای واقعی کلمه پشماش ریخته بود
سعی کرد تا خدودی حرفای اون پسر رو حضم کنه و با ودفاک ترین لحنش پرسید "تو جی سی ای؟؟؟؟ ولی روی نوتی که اون میزاشت همیشه جای رژ لب بود-- کار تو بود؟؟! من فکر میکردم جی سی زنه!!!"

"و دقیقن کی گفته رژ فقط مخصوصه دختراس؟" جواب داد و با نا امیدی ای که به راحتی از چهره‌ش دیده میشد برگشت و سرش رو به نشونه تاسف تکون داد "چقد تیپیکال....همه پلیسا همینن."

خواست حرفی بزنه ولی چیزی برای جواب دادن نداشت
صبر کن اصلا اون کی بود که درمورد پلیس ها نظر میداد؟؟
افسرای پلیس نظریه هاشون رو نسبت به امکان و شواهدی که میبینن میچینن و از اونجایی که عمدتا رژ لب توسط خانم ها استفاده میشه من کاملا حق داشتم که فرضیه رو روی این بزارم که کسی که نوت رو میزاره زنه! من هیچوقت نمیخواستم کسی رو قضاوت کنم پس توی دزد حق نداری منو قضاوت کنی!
با خودش گفت و تا خواست دهن باز کنه تا اینبار افکارش رو بیان کنه که راننده ترمز کرد

دختری که پشت داخل بار ماشین نشسته بود -همونی که گروگان گرفته شده بود- پایین پرید و دحالی که لباسش رو مرتب میکرد خودش رو پنجره‌ی کنار کمک راننده رسوند "راضی بودی؟" به جی سی گفت و اون هم جواب داد "معلومه که راضی بودم. مثل همیشه عالی بودی."

kiss markTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang