کیونگسو منتظر بود تا مثل بقیه روزها کتکش بزنه و بعد باهاش بخوابه اما اون شب نحس قصد داشت بدترین حالت خودش رو بهش نشون بده .
جونگین بی توجه به کیونگسو روپوش هانبوکش رو دراورد و خواست بخوابه .
کیونگسو با خیالی اسوده از اینکه قرار نیست امشب اسیبی ببینه سر جای همیشگیش درست کنار جونگین خوابید .
یه شب ارامش چیزِیه که بعد از روزها از ته قلب بهش احتیاج داشت ..
اما دل خدایان اونشب سیاه شده بود و میخواستن این سیاهی رو به رخ کیونگسو بکشن .
با برخود ضربه محکمی با شکمش چشماش رو باز کرد و با دستاش شکمش رو چسبید . از شدت درد حتی نمیتونست نفس بکشه .
جونگین با نهایت بی رحمی بالای سرش ایستاد و توی چشم های اشکیش خیره شد و گفت :
_ کی به تویِ حرومزاده اجازه داده کنار من بخوابی هرزه . سریع از اینجا گمشو بیرون نمیخوام قیافه یه هرزه در نزدیکیم شبم رو خراب کنه .
دنیا دور سرش چرخید چی داشت میشنید جونگینی که روزی به پاکی کیونگسو قسم میخورد اون رو هرزه خطاب کرده بود اونم نه یبار بلکه دو بار .
به خیال اینکه جونگین از روی مستی چیزی گفته بیخیال شد و چشم هاش رو دوباره بست .
جونگین با عصبانیت یقه لباس سفید کیونگسو رو که اون رو بی محل کرده بود گرفت و اون رو بلند کرد:
_ مگه با تو نبودم هرزه . سریع لشت رو از اتاق من ببر بیرون .
کیونگسو با عصبانیت دستای جونگین رو کنار زد و حواب داد :
_هیچ معلوم هست تو چه مرگت شده. چرا این رفتار ها رو نشون میدی هان ؟!
جونگین پوزخندی زد و گفت :
_ چرا ؟؟ واقعا معلوم نیست ! چون چشمام تازه باز شده . تازه متوجه شدم هفت سال عمرم رو حروم لاشخوری مثل تو کردم . توی لعنتی معلوم نیست چطوری تونستی جادوم کنی تا با هم جنس خودم باشم . واقعا چندش اوره .
کیونگسو با بهت گفت :
_ جادو ...
با عصبانیت ادامه داد :
_ اونی که همیشه اویزون کون من بود تو بودی . اونی که التماس کرد باهاش باشم تو بودی .پ...
هنوز حرفش کامل نشده بود که جونگین با پشت دست محکم تو دهنش کوبید جوری که شوری خون رو توی دهنش حس کرد .
با داد گفت :
_ خفه شو هرزه عوضی همه اینا ادات بود برای اغفال من . پدرم حق داشت شما رعیتا فقط دنبال پولید .
_پول..
با بهت گفت .
جونگین پوزخندی به بهت کیونگسو زد :
VOUS LISEZ
❖ 𝑳𝒖𝒔𝒕 𝑪𝒂𝒖𝒕𝒊𝒐𝒏 𝑳𝒐𝒗𝒆 ❖
Aléatoire❀ خـلـاصه ❀( کامل شده ) کیونگسو پسرِ یتیمی که برای زنده موندن مجبور به اهنگری میشه چی میشه اگه کیم جونگین پسر تاجری که کیونگسو از بازرگانیش آهن میخره عاشق پسر کوچولوی ریزنقشی بشه که با وجود جسه کوچیکش کارای سختی روانجام میده که کای به عمرش نتونسته...