جونگین با ترس از پشت کیونگسو بیرون اومد .
الان دلیل عصبانیت ییفان رو میفهمید .
جونگین خوب میدونست کیونگسو چقدر برای ییفان مهمه .
اونا از بچگی با هم بزرگ شده بودن و ییفان کیونگسو رو دونسنگ خودش میدید . از کودکی نمیگذاشت کسی به کیونگسو چیزی بگه یا اذیتش کنه و بعد از مرگ مادرش اون کسی بود که براش هم مادری کرد هم پدری و هم برادری ...
جونگین روی دو زانو نشست و دستاش رو روی اون ها گذاشت و چیزی نگفت . در حقیقت چیزی نداشت که بگه .
جونمیون با تشر گفت :
_ مگه نگقتم توضیح بده چرا ساکت شدی ؟
جونگین درحالی که بدنش عرق کرده بود با لکنت گفت :
_ هی .. هیونگ .. خ.. خب .. راستش .. راستش من .. اممم چطوری بگم .. اون شب من زیاد نوشیده بودم و نفهمیدم دارم چکار میکنم .
جونمیون با اخم های درهم گفت :
_ نفهمیدی به همین راحتی ؟
جونگین با عجز جواب داد :
_ هیونگ من .. من واقعا کیونگسو رو دوست دارم بدون اون نمیتونم زندگی کنم .
ییفان تکه خنده عصبی ای کرد وخواست چیزی بگه که جونمیون جلوش رو گرفت و گفت :
_ همین الان جلوی کیونگسو زانو میزنی و ازش بخاطر کار زشتت طلب بخشش میکنی و تا وقتی کیونگسو نبخشیدت حق نداری از جات بلند شی .
جونگین به خودش جرات داد وگفت :
_من بخاطر اون شب هیچ احساس تاسفی ندارم در حقیقت خوشحالم که اون شب مست بودم وتونستم با کیونگسو باشم . من ..
با مشت ییفان حرف توی دهنش موند . از شدت ضربه صورتش به طرف دیگه متمایل شد ..
ییفان با داد گفت :
_ متاسف نیستی ؟ توی عوضی ... خودم میکشمت .
خواست از جاش بلندشه که جونمیون بار دیگه جلوش رو گرفت و با خونسردی ترسناکی گفت :
_ بشین ییفان .
ییفان با خشم نشست و صورتش رو برگردوند تا با دیدن چهره حق به جانب جونگین دوباره عصبانی نشه .
جونمیون با همون چهره خونسرد و ترسناکش به جونگین خیره شد وگفت :
_ که متاسف نیستی . خیلی خب باشه بگو ببینم اون شب کیونگسو هم باهات همکاری کرد .
جونگین زبونش رو از داخل با خجالت گاز گرفت و از کنار بدنش به کیونگسو نگاه کرد . ناراحتی به خوبی توی چهرش مشخص بود .
با صدای ارومی گفت :
_ نه .
جونمیون با خونسردی ادامه داد :
_تا الان ازش عذرخواهی کردی ؟
جونگین سری به نشونه " اره "تکون داد .
جونمیون ادامه داد:
_خب بگو ببینم اونم عذرخواهیت رو پذیرفته .
سرش رو به طرفین به نشونه "نه " تکون داد .
ارامشی که جونمیون داشت زیادی براش ترسناک بود .
جونمیون سرش رو تکون داد وگفت :
_حالا اخرین سوال و مهم ترینشون . ایا کیونگسو هم تو رو دوست داره ؟
جونگین سرش رو با ترس بالا گرفت و به چشم های پسرعموش خیره شد .این سوال چیزی بود که هرگز دوست نداشت جوابش بده . بار ها از رفتار های کیونگسو متوجه تنفرش شده بود . اما بازم نمیخواست بپذیره .. دوست نداشت اخرین ریسمان امیدش رو از دست بده ..

VOCÊ ESTÁ LENDO
❖ 𝑳𝒖𝒔𝒕 𝑪𝒂𝒖𝒕𝒊𝒐𝒏 𝑳𝒐𝒗𝒆 ❖
Diversos❀ خـلـاصه ❀( کامل شده ) کیونگسو پسرِ یتیمی که برای زنده موندن مجبور به اهنگری میشه چی میشه اگه کیم جونگین پسر تاجری که کیونگسو از بازرگانیش آهن میخره عاشق پسر کوچولوی ریزنقشی بشه که با وجود جسه کوچیکش کارای سختی روانجام میده که کای به عمرش نتونسته...