بوی اگزوز تمام فضا رو پر کرده بود .
جونگ کوک مشتاقانه نگاهش رو روی موتور های رنگارنگ میچرخوند. با لبخند بزرگی روی لباش سمت دکه ای رفت که بتونه ازش موتور اجاره کنه.همونطور که موتور های صف شده خیره شده بود به زن توی دکه گفت:
+میخواستم موتور اجاره کنم
×چقدر مایه داری؟
کوک سرش رو سمت زن برگردوند.
+اجاره یه ساعتش چقدره؟
×اجارش که جداس برای اینکه شرکت کنی باید بزاری وسط
+وات د هل؟ از بازیکنم میخوای بکنی؟
~تازه وارده.من براش حساب میکنم.جونگکوک سمت صدا برگشت و با پسری که با موهای مشکی و پشت موی بلوند کارتش رو به زن میداد رو به رو شد.
+نیاز به صدقت ندارم.
~صدقه نیست.با تجربه به نظر میای! راننده های اینجا چنان چنگی به دل نمیزنن. باختی دوبرابر پولم رو پس بده بردی برای خودت. قبول؟+هیج کدوممون نبردیم؟
پسر نیش خندی زد
~امکان نداره.
نگاهی به تهیونگ انداخت و سمت پيست حرکت کرد.-مطمئنی؟
جونگکوک سوئيچ رو از زن گرفت.
+یس سنیور!!تهیونگ گوشه ای پیست ایستاده بود و به جونگکوک که داشت ماهرانه موتور سیکلت رو چک میکرد، نگاه میکرد.
جونگ کوک با یه حرکت روی موتور نشست و انگشت هاش رو دور فرمون حلقه کرد.موتور رو تا خط شروع هدایت کرد.تهیونگ اصلا احساس خوبی به اون پسر مو ابی نداشت. همونطور دست به سینه حرکتاتش رو زیر نظر گرفته بود.
چشماشو ریز کرد و توی ذهنش تکرار کرد:"نباید به کسی اعتماد کرد"×رو کی شرط بستی؟؟
×× معلومه وویونگ !!
× شانس در خونمون رو زده! بعد یه سال بالاخره برگشته.
××مدل موهاش جذاب ترش کردهتهیونگ که اسم پسر رو فهمیده بود دستش رو داخل جیب کتش فرو کرد و کیف پولش رو بیرون آورد.
سمت باجه ای که شرط بندی میکردن رفت.
-دویستا روی جئون جونگ کوک میخوام شرط ببندم.
×همون پسر جدیده؟
تهیونگ به معنی اره سرش رو تکون داد. پسر چند تا چیز یاداشت کرد و فاکتوری رو به تهیونگ برگردوند.در لحظه ای، کل فضای پیست پر شد از سر صدای موتور ها و تشویق مردمی که پشت پیست ایستاده بودن.
جونگکوک کلاژ رو عوض کرد و با دستش گاز رو چرخوند.
با شلیک شدن گلوله ای به معنی شروع مسابقه تمام فضا با دود غلیظی پرشد.جونگ کوک درست دومین نفر پشت وویونگ حرکت میکرد، تلاش هاش برای سبقت با حرکت های از پیش تعیین شده ی پسر با شکست مواجه میشد.
چشم هاش رو دور و برش چرخوند و با دیدن کیسه های سیمان که روی تخته ای چیده شده بودن فکری به ذهنش خطور کرد.با یه حرکت از تخته بالا رفت و از درست از بالای سر وویونگ پرید که باعث شد ازش جلو بیوفته.
سرش رو برگردوند و با پوزخندی روی لباش گاز رو بیشتر فشار داد.
.
.
.
.
.
تهیونگ پول های روی میز رو توی نایلن مشکی رنگی خالی کرد.
~مسابقه خوبی بود
جونگ کوک سمت پسر مو مشکی برگشت
~خودم رو معرفی نکردم.
دستش رو سمت جونگکوک دراز کرد.
×جونگ وویونگ هستم
جونگ کوک با لبخندی روی لباش دستش رو گرفت
+جئون جونگکوک هستم
~خب باید بگم واقعا سوپرایز شدم که تونستی ببریم. دوباره بیا مسابقه بدیم ولی اینبار فقط خودم و خودت
جونگکوک لبای خشکش رو با زبون تر کرد
+قبوله
YOU ARE READING
𝐄𝐫𝐫𝐨𝐫404 ˡᵒˢᵗ ⁱⁿ ˢᵉᵒᵘˡ
Fanfictionکارکتر بازی؟ یه جهان دیگه؟ اینا همش یه مشت خزعبلاته! از خزعبلات متنفرم، ولی خودم جزوی از همین خزعبلاتم... اره من شخصیت یه بازیه کامپیوتری لعنتی ام!! (به دلیل کنکوری بودن نویسنده، اپ فیک موقتا متوقف شده) 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐅𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲 , 𝐀𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧...