یک ساعت بعد توی آپارتمان دوبلکس یونگی بودن
لوکاس وسایلش رو توی یکی از اتاق ها پهن کرده بود و اخرین کار هارو برای شروع اپدیت انجام میداد.-جیمین داره استراحت میکنه. ممنون بابت اتاق یونگی.
یونگی سری تکون داد به در انتهای راه رو نگاه کرد.لوکاس از اتاق بیرون اومد و گازی از همبرگر توی دستش زد:"همه چی اوکیه فردا کارو شروع میکنیم و نهایتا پس فردا برمیگردیم. اتاق من کجاس؟"
+هر کدوم رو میخواید بر دارید.
ابجوی توی دسش رو سر کشید و بطری خالی رو روی میز برگردوند و سمت در خروجی حرکت کرد
+شب بخیر.
نامجون خیره به قد های یونگی پرسید:"کجا میری؟"
+چند وقت نبودم. باید به چند تا کار رسیدگی کنم
.
.
.
.
.چاقوی توی دست هاش رو روی زمین گذاشت و چونه پسر زخمی رو توی دست های خونش گرفت.
-پس گفتی نمیدونی کجان؟
× لط...فا..منو..ن..نکش
لبخند خبیثی سر تا سر صورت هانسه رو فرا گرفت.
دستش رو روی زخم چاقوی وسط شکم پسر گذاشت و بدون اینکه نگاهش رو از چشم های پسر منحرف کنه، فشار محکمی به زخم اورد و به به ناله های پسر هیچ توجهی نکرد.فشار دستش رو تا جایی که چهار انگشتش تا ته داخل شکم پسر فرو برن بیشتر کرد.
-حالا که نمیدونی، چطوره با اعضای بدن خودت ضررش رو بپردازی؟
با یه حرکت اعضای بدن پسر رو تا نصفه بیرون کشید
-قبل اینکه بمیره اعضاش رو در بیارین.بلند شد و سمت در ویلا برگشت.
دست های خونیش رو توی روشویی شست و نگاهی به خودش توی آینه انداخت.
×رئیس؟
×افرادی که فرستاده بودین... کشته شدن!هانسه با عصبانیت مشتی به آینه کوبید و خودش رو توی تکه های اینه شکسته نگاه کرد.
-به درد نخورا
.
.
.
.
.یونگی سیگار مشکی رنگی بین لب های سفیدش گذاشت.
+میتونی برام پیداش کنی؟
دختر عکس رو توی دست هاش جا به جا کرد.
×یکم گرون تموم میشه.
+مهم نیست.
دختر فندکش رو جلوی سیگار یونگی گرفت
×خوبه دقیقا از مردایی مثه تو خوشم میاد...برات پیداش میکنم
با لبخندی روی لباش از روی صندلی بار پایین اومد.
-میدونستم اینجایی.
نامجون دستی روی شونه یونگی گذاشت و کنارش روی صندلی تک نفره بار نشست.-بین تو و جیمین چه اتفاقی افتاده؟
+اعترافش رو به بدترین شکل ممکن جواب دادم.یونگی سر دکمه استین هاش رو باز کرد.
-کمکت میکنم گندی که زدی رو درست کنی مرد.
+نیاز نیست. همین بهتر که از هم فاصله بگیریم. بالاخره آدم درستی براش نیستم!به جونگ کوک که توی تراس ایستاده بود و دست هاش رو ستون بدنش قرار داده بود نگاه کرد.
سمتش رفت و به شونه چپش زد
BINABASA MO ANG
𝐄𝐫𝐫𝐨𝐫404 ˡᵒˢᵗ ⁱⁿ ˢᵉᵒᵘˡ
Fanfictionکارکتر بازی؟ یه جهان دیگه؟ اینا همش یه مشت خزعبلاته! از خزعبلات متنفرم، ولی خودم جزوی از همین خزعبلاتم... اره من شخصیت یه بازیه کامپیوتری لعنتی ام!! (به دلیل کنکوری بودن نویسنده، اپ فیک موقتا متوقف شده) 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐅𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲 , 𝐀𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧...