" 19 "

449 78 86
                                    

لوکاس:پاسپورت هاتون حاظره

پاسپورت هارو دست یونگی داد و شالگردنش و از دور گردنش باز کرد.
لوکاس: بیرون خیلی سرد شده
جیمین پاسپورت خودش رو از دست یونگی گرفت و دستی روی صفحه اولش کشید

لوکاس: بیرون خیلی سرد شدهجیمین پاسپورت خودش رو از دست یونگی گرفت و دستی روی صفحه اولش کشید

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

جیمین: خیلی واقعیه! چطوری درستشون کردی
لوکاس: منم ادمای خودمو دارم.
جونگ‌کوک پاسپورت رو از دست یونگی کش رفت
جونگ‌کوک:واوووووو داداش ..... چه زشت افتادی!!
یونگی چشم‌ قره ای به کوک رفت و سمت مبل ها حرکت کرد.

جین: به تهیونگ و جونگ‌کوک گفتی باید برن اونور؟
تهیونگ: قضیه چیه؟
لوکاس سمت صندلی تک نفره ای رفت و روش نشست
لوکاس:تونستم در مخفیگاهی که هانسه اونجا میرفته رو توی دنیای خودتون پیدا کنم... باید برین اونجا احتمالا کدی که دزدیه رو اونجا قایم کرده. تو و جونگ کوک برین اونور .. یونگی و جیمین هم که پس فردا میرن امریکا....
جین:منو نامجون هم چند تا مدرک پیدا کردیم باید به اونا برسیم
هوسوک: کارای سند عمارت تا فردا تمومه. تموم چیز هایی که نیاز داشته باشین توی خونه هست.فقط یه ساک کوچیک با خودتون ببرین فکر کنم کافیه... نیاز نیست خیلی لباس اینا ببرین همه چی اونجا هست فقط وسایل ضروریتون

لوکاس: دیگه کاری ندارین؟

اعضا به معنیه نه سری تکون دادن
لوکاس: اوکی پس... جونگ کوک میتونم باهات حرف بزنم؟
جونگ‌کوک همونطور که با انگشت های پاش بازی میکرد سرش رو بالا اورد.
لوکاس با دستش به سمت اتاق زیر پلکان اشاره کرد
جونگ‌کوک از روی پله ها بلند شد و سمت اتاق رفت.

نامجون همونطور که صفحه لب تابش خیره شده بود، خودکارش رو بین انگشت هاش به بازی گرفته بودی.
یونگی: چیکار میکنی؟
سرش رو بالا اورد و با یونگی که در حال مالیدن گردنش بود نگاه کرد
نامجون: داشتم فکر میکردم. چرا بیداری؟
یونگی: سرم درد میاد، اومدم یه قرصی چیزی پیدا کنم.
نامجون سرش رو تکون داد و دوباره به مانیتور لپ تاب خیره شد.
عکس های تیره و تاری که به سختی تونسته بود کیفیتشون رو زیاد کنه رو یکی پس از دیگری از زیر نظرش میگذروند.
اعداد پلاک که به سختی خونده میشدن رو زیر لب زمزمه میکرد.
پلاک اون ماشین لعنتی براش خیلی اشنا بود،ولی یادش نمیومد ار کجا؟
انگشت هاش رو روی چشم هاش فشار داد و صفحه لبتاب رو بست.
نامجون توی مسابقات زیادی شرکت کرده بود، ماشین های زیادی رو از دور خارج کرده بود و پلاکای ثبت نشده زیادی توی گاراژش داشت که مثل آب خوردن عوضشون میکرد...
شاید اون پلاک زیادی براش آشنا بود، ولی نمیخواست به این فکر کنه که کجا ممکنه دیده باشتش!

Yayımlanan bölümlerin sonuna geldiniz.

⏰ Son güncelleme: Feb 24, 2022 ⏰

Yeni bölümlerden haberdar olmak için bu hikayeyi Kütüphanenize ekleyin!

𝐄𝐫𝐫𝐨𝐫404 ˡᵒˢᵗ ⁱⁿ ˢᵉᵒᵘˡHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin