سرنوشتی که به دست یه انسان نوشته شده بود، بند بند وجودم رو به درد آورد...
فقط یکم نیاز به روزمرگی داشتم.
چیزی که خیلی ها ازش خسته شدن،ولی من میخواستمش؛که روزام بدون مشکلات عجیب و غریب بگذره و با دغدغه های پیش پا افتاده شب رو روز کنم.
من خستم، آسیب دیدم، مرگ اون رو دیدم و الان، دیوانه وار توی صفحه سفید روزگار به دنبالش میگردم.
.
.
.
.چشم های مشکیش روی میز رو به روش که با دلار و ژتون های رنگارنگ تزیین شده بود، قفل شده بودن.
اون صحنه لعنتی دوباره داشت براش تکرار میشد و این حسابی عصبیش کرده بود.با صدای مین یونگی به خودش اومد.
یونگی: سیصدهزار دلار روی جئون جونگ کوک شرط میبندم
با لبخند خبیثی روی لبش، انگشتاش که با انگشتر هایی زیبایی تزئین شده بودن رو روی ژتون قرمز رنگ کشید و به مرد چهار شونه نگاه کرد.مرد با نگاهش سر تا پای جونگ کوک رو که پشت سر یونگی ایستاده بود آنالیز کرد
- فکر نکنم انتخاب خوبی باشه.
پوزخندی رو لبای خوش تراش جونگ کوک نشست.خواست دهنش رو برای حرف زدن باز کنه که با رد نگاه مرد که درست پشت سرش قفل شده بود مواجه شد.
با بوی خنک و آشنایی که محیط رو پر کرد،براش سخت نبود که بفهمه اون گنده بک داره به کی نگاه میکنه-من سیصدهزار دلار رو مارک شرط میبندم
زبونش رو که با پرسینگ مشکی رنگی تزیین شده بود توی دهنش چرخوند
صدای مارک توی گوشاش پیچید
مارک: سلام جئون.
دستکش های چرمی رنگش رو از توی جیب کاپشن خلبانیش دراورد و روی پاشنه ی پاش چرخید و با مارک فیس در فیس شد.نگاه حریصی به هیکل پسر کوچیکتر انداخت.
جین مامی که پوشیده بود رون های پرش رو خیلی خوب در معرض دید میزاشت که باعث شد جونگ کوک نا خواسته یاد شب گذشته بیوفته.با یاد آوری دیشب خنده ای کرد و اولین دستکش رو توی دست چپش فرو کرد
جونگ کوک: فکر میکردم امروز نتونی تکون بخوری مارک لی.به سمت نزدیک ترین کاناپه رفت و خودش رو روش انداخت.
مارک به سمتش رفت و روی کاناپه تک نفره کنارش نشست،پای راستش رو روی پای چپش انداخت و خودش رو روی کاناپه جلو کشیدمارک: اینا واسم چیزی نیست جونگ کوک
نوک پاش رو به داخل رون جونگ کوک مالید
مارک: ولی اگه بخوای...
نگاهی بین رون های جونگکوک انداخت
پاش رو بالاتر اورد
مارک:میتونیم دوباره امتحانش کنیمبا شنیدن این حرف لبخندی روی لب های براق کوک نشست ، از روی کاناپه بلند شد و شونه ای بالا انداخت
جونگ کوک : ببینیم چی میشهپوزخندی زد و به سمت پیست موتور سواری حرکت کرد.
زیر لب چیزی خطاب به مارک زمزمه کرد و "هرزه کوچولو" رو بهش نسبت داد
ESTÁS LEYENDO
𝐄𝐫𝐫𝐨𝐫404 ˡᵒˢᵗ ⁱⁿ ˢᵉᵒᵘˡ
Fanficکارکتر بازی؟ یه جهان دیگه؟ اینا همش یه مشت خزعبلاته! از خزعبلات متنفرم، ولی خودم جزوی از همین خزعبلاتم... اره من شخصیت یه بازیه کامپیوتری لعنتی ام!! (به دلیل کنکوری بودن نویسنده، اپ فیک موقتا متوقف شده) 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐅𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲 , 𝐀𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧...