First Snow

1.3K 141 49
                                    

" ... با کمک صد میلیون وونی این هنرمند ، کاربران اینترنتی این عمل رو تحسین کرده و او رو "فرشته ی بی بال " نامیدند  .
فکر کنم تا به این لحظه شما بینندگان عزیز تونسته باشید هویت مهمان امشب رو حدس بزنید !
دعوت میکنم از آیدل شماره یک کره ، هنرمندی که با چهره ی زیبا و صدای افسانه ایش تونسته قلب تمام زنان و دختران جوان رو در اختیار خودش دربیاره . خانم ها و آقایون .. این شما و این کیم .. ته .. هیونگ ! "

پسر با کت و شلواری مشکی رنگ و موهای تافت زده شده ای که بطور مرتب به عقب شانه شده بودند ، با صدای تشویق کر کننده ی میهمانان زن برنامه ، وارد استیج شد و به سمت مبل پشت میز برنامه رفت .
مجری با لبخندی اغراق آمیز به سمت پسر خم شده و به گرمی دستش رو فشرد .
پسر لبخندی زیبا به دوربین تیره رنگ روبروییش تحویل داد و دستانش رو روی میز بهم حلقه کرد .

مدتی از برنامه و سلام و احوال پرسی های وقت تلف کن‌مجری گذشت . مرد مجری با برداشتن کاغذهای متصل به تخته شاسی که روی میز قرار داشت شروع به پرسیدن سوالات طرفدارها کرد .

" سوالی که امروز باهاش توسط طرفدارها بمباران شدیم اینه که آیا تو با کسی تو رابطه ای یا نه ؟
سوال شخصیه اما بهتره که صادق باشی ! "

تهیونگ و مرد مجری همزمان باهم زیر خنده ای مصنوعی زدند و تماشاگر های حاضر در سالن هم خنده ای درمقابل صحبت به ظاهر خنده دار مجری ، تحویل دادند .
بعد از سکوت سالن ، تهیونگ خنده ش رو متوقف کرده و چهره ای معصومانه بخودش گرفت . تغییر حالت های صورت متناسب با هر وضعیت جدید ، دقیقا همون چیزی بود که تمام این سالها توسط کمپانیش آموزش داده شده بود .

" فکر میکنم هر دختری حق این رو داره که با مردی باشه که بتونه بهش توجه کنه و ازش مراقبت کنه . متاسفم اما من سرم برای اینکارها زیادی شلوغه! "

تهیونگ دوباره خنده ای کرد و تماشاگرها راضی از پاسخ ، تشویق بلند دیگری راهی استیج کردند .

برنامه همینطور با سوالات کلیشه ای و بی سر و ته ادامه پیدا کرد تا اینکه بالاخره با تغییر رنگ چراغ دوربین از سبز به قرمز ، تهیونگ خسته از لبخندی که نزدیک دو ساعت پی در پی روی چهره ش نگه داشته بود ، از سالن خارج شده و برای پاک کردن میکاپ به اتاق بک استیج رفت .
منیجر در سالن روی صندلی نشسته بود و انتظار تهیونگ رو میکشید .

" کارت خوب بود تهیونگ ..
بیرون منتظرتم . "

" ماشینم تو پارکینگه ؟ "

" آره . میخوای که .. "

" اوهوم .. خودم برمیگردم . تو دیگه برو دیروقته . "

منیجر که مردی در میانه ی جوانی و میانسالی بود خوشحال از پاسخ تهیونگ با لبخندی ازش فاصله گرفت و از ساختمان شبکه خارج شد. تحمل آدم سخت گیری مثل تهیونگ که تمام دستوراتش بدون ذره ای احساس گفته میشد واقعا طاقت فرسا بود . اما هیچ جای دیگه هم‌نمیتونست اینقدر حقوق رو برای یکهمچین شغلی بدست بیاره . پس باید بدون هیچ اعتراضی کارش رو ادامه میداد.

IDollWhere stories live. Discover now