Trauma

350 89 13
                                    

قطعه موسیقی پیشنهادی این چپتر☝🏻

🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼

تروما


بوسان - 21 سپتامبر 2009

کیف آبی رنگی از روی لباس هایی که بسختی یونیفورم مدرسه محسوب میشدند به روی دوشش انداخت و از اتاق خارج شد.

مادر جلوی در انتظار اون رو میکشید .

" غذات رو توی کیفت میذارم تهیونگ"

" برای ناهار برمی گردم ."

زن با چند قدم به پشت سرش اومد و زیپ جلویی کیفش رو باز کرد.

" همیشه همینو میگی. اما هیچوقتم برنمی گردی. "

تهیونگ با تمام زوری که داشت خودش رو جلو کشید و کیف ، درحالیکه زیپش باز مونده بود ، از دستان مادر قاپیده شد و ظرف غذا روی زمین افتاد.

" گفتم که نمیخوام."

ظرف غذا از قبل بسته بندی شده بود و زن دوباره به قصد برداشتن اون روی زمین خم شد.

" خوشت میاد ادای قربانی هارو دربیاری نه ؟! "

بی توجه به صحبت های نیش دار پسرش ، دوباره نزدیک اومد.

" فکر میکنی چه حسی دارم وقتی هرروز می بینمت که داری لاغر تر از روز قبل میشی ؟ من مادرتم تهیونگ! "

' بدتر از دیدن هر روزه ی زخمای دست و صورتته ؟ اون زخم نفرت انگیز بالای ابروت بیست و چهار ساعت هفت روز هفته درحال خونریزیه و من چیکار میتونم برات بکنم ؟ من لعنتی چه غلطی میتونم بکنم وقتی اینطوری میبینمت که درد میکشی ؟! '

تهیونگ دوست داشت افکارش رو فریاد بزنه ، اما اونها برا گفته شدن زیادی سنگین و تهیونگ هم برای گفتن اونها زیادی خسته بود .

" برام مهم نیست "

این رو گفت و مادرش رو درحالیکه با یک ظرف غذا در آستانه ی در ایستاده بود ترک کرد .

خانه دوباره درهمون سکوت همیشگی غرق شد .

.

.

.

.

.

.

بوسان

1 آوریل 2021

با اینکه نور اتاق زیاد نبود اما در اولین لحظه ای که چشم هاش رو باز کرد حس کرد که این مقدار از روشنایی میتونه چشم هاش رو کور کنه . شاید مدت زمان زیادی رو خوابیده بوده .

دیشب ساعت چند خوابیده بود ؟ کجا خوابیده بود ؟ اینجا کجا بود ؟ و مهم تر از همه .. اون کی بود ؟

IDollWhere stories live. Discover now