Amnesia

311 67 16
                                    

آهنگ پیشنهادی 🔝

🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼

"از یاد زدودم ، خودی که تو را نمیشناخت..

همه را پاک کردم ، هر چیزی که نشانی از تو نداشت..

اکنون نمیتوانم به یاد آورم 

منِ قبل از تو را.. "

Kai_ Amnesia 

🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼

نسیان

بوسان آوریل 2008

با ضربه ای که وارد شکمش شد ناخوداگاه بدنش رو جمع کرد تا از ستون مهره هاش بعنوان محافظی برای اندام های حیاتیش استفاده کنه.

با اینکه فرزند یک خانواده فقیر و سطح پایین بود اما هرگز در برابر زورگویی کوتاه نمیومد. ترجیح میداد تا آخرین قطره ی خونش از بینیش بیرون بریزه اما اون لبخند پیرزومندانه ش از چهره ش پاک نشه. و اون لبخند برای دسته ی اوباشی که دورش جمع شده بودند ، زیادی آزاردهنده بود.

اکثر قلدر ها نه تشنه ی پول و دارایی ، بلکه تشنه ی عزت نفس دیگران بودند. دوست داشتند بینند که چطور غرور یک نفر خورد شده و میشکنه و چطور اون آدم از ترس آسیب جلوی اونها زانو زده و التماس میکنه. اما اون پسر لعنتی با وجود اینکه چیزی هم برای از دست دادن نداشت طوری لبخند میزد که حتی باعث برانگیختن حسودی دنیا میشد . اون لبخند باعث میشد که دنیا با خودش فکر کنه : چه کار دیگه ای باید با تو میکردم که نکردم؟! برای محو کردن اون لبخند چه چیز دیگه ای رو هم باید ازت میگرفتم؟ اصلا تو که دیگه چیزی نداری! پس چرا ؟ ..

پسرها که یونیفرم مدرسه به تن داشتند بعد از راهی کردن لگد ها بیشمار خسته شده و عقب رفتند. لگد زدن به اون پسر حتی باعث آخ گفتنش هم نمیشد. اینکار دیگه لذتی نداشت .

پس یکی از پسرها روی زمین نشسته ، خم شد و با یک دست موهای پسری رو که از درد بخودش جمع شده بود گرفت. سرش رو بلند کرد و متوجه شد که اون پسر هنوز لبخند اعصاب خوردکنش رو روی چهره ش داره .

" اه حرومی داری حوصله مو سر میبری..

نظرت چیه دندونای خرگوشیتو با کف کفشم خورد کنم تا این لبخند مزخرفت حتی حال بهم زن تراز قبل شه ها؟!

هی تو! بیا جلو سرشو همینطور ثابت نگه دار!"

پسر بعد از دستوری که به یکی از نوچه هاش داد بلند شد و کمی عقب رفت . پاش رو بالا آورده و زانوش رو خم کرد . کف کفشش رو درست مماس بر چهره ی پسر روبروش که دو زانو روی زمین نشسته بود نگه داشت تا هدف گذاری دقیقی داشته باشه .

IDollWhere stories live. Discover now