به همین ترتیب، تقریباً یک ماه بود که لی جنو بخشی از دورهمی های دوستانهشون، شده بود.
دورهمی های نسبتاَ شلوغی که از افرادی با رده های سنی متفاوت تشکیل شده و اغلب تو خونه ی یکی از اونها یا رستورانی که مکان همیشگیشون بود، برگزار می شدن.
تیونگ معمولاً مشغول آشپزی یا صحبت با جانی ای بود که هیچ ایده ای درباره ی موضوع بحثشون نداشت؛ چون تقریباً کل زمانش رو صرف خیره شدن به برادر بهترین دوستش، می کرد.
تن، اکثر اوقات روی پای جهیون دراز می کشید و پیامهاش رو زیر و رو می کرد تا مطمئن بشه که دوستش با کسی قرار نمی ذاره تا مخفی نگهش داره.
و "اون" تمام مدت کنار مارک و تو زاویه ی مناسبی برای دید زده شدن، می نشست.طبق شواهد و گفته های مارک حالا دیگه یه همکلاسی ساده نبودن و با هم خارج از زمان کلاس ها، وقت می گذروندن.
جمین هم توی جمع سه نفرشون با رنجون و دونگ هیوک، سعی می کرد حضور جسمانیش رو حفظ کنه و بعد با خیال راحت، تک تک حرکات پسر مو مشکی ای که معمولا رو به روش می نشست رو زیر نظر بگیره.
تو این مدت، چند بار شانس این رو داشت که تنهایی با جنو صحبت کنه؛ البته که خودش هیچوقت بحث رو شروع نمی کرد.
اغلب، وقت هایی که مارک کنارش نبود، نزدیکش می شد و منتظر می موند تا "اون" شروع به حرف زدن کنه.
پس وقتی بقیه سعی در آماده کردن غذا داشتن و جنو تنها تو بالکن، غرق در افکارش بود، به بهانه ی هوا خوردن، مسئولیت رو از سرش باز کرد و به پسر مو مشکی ملحق شد.
لی جنو به نرده تکیه داده بود و به نقطه ای نامعلوم،
روی زمین، نگاه می کرد.سعی کرد شرایط معذب کننده ای رو ایجاد نکنه؛ پس با قدم های نرمی، بدون اینکه به پسر نگاه کنه، خودش رو به کنارش رسوند و به منظره ی پیش روش، خیره شد.
بعد از چند دقیقه ای که بدون رد و بدل شدن هیچ حرف و تماس چشمی ای گذشت، جنو بالاخره سکوت رو شکست.
"هنوز هم پونزده سالته؟"
به جنو که هنوز به زمین خیره بود، نگاه کرد و سرش رو تکون داد.
"تولدت کیه؟"
با گیجی پلک زد.
"سیزدهم آگوست."
پسر مو مشکی، این دفعه به سمتش برگشت.
"سیزده رو دوست دارم. حدودا سه ماه دیگه...یادم می مونه"سعی کرد تپش های نامنظم قلبش رو آروم کنه و با کنجکاوی، سوال کرد.
"چرا می پرسی؟"
یکی از دست های پسر، بالا اومد و موهای نرمش رو بهم ریخت.
"در هر صورت باید بدونم که کی باید بهت تبریک بگم."
YOU ARE READING
𝙂𝙤𝙣𝙚 | 𝙉𝙤𝙢𝙞𝙣
Fanfiction⊰ 𝘔𝘢𝘪𝘯 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘕𝘰𝘮𝘪𝘯 ⊰ 𝘚𝘪𝘥𝘦 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘑𝘰𝘩𝘯𝘵𝘦𝘯 ⊰ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘋𝘳𝘢𝘮𝘢 "پسری که عاشقت بود، پنج سال پیش تو وان حموم، بر اثر خونریزی مرد."