کانگ رینا، حالا در حالی که فقط تی شرت جنو رو به تن داشت، روی کاناپه لم داده بود و با نگاه نافذ و تمسخر آمیزش، تکه های باقی مونده ی روح جمین رو سوراخ می کرد.
انتظار داشت که هر لحظه جنویی که به دیوار تکیه زده بود، بیاد و بهش بگه این یه شوخیِ مسخره ست؛ اما این اتفاق هیچوقت رخ نداد.
"اون" حتی سعی نکرد بهش توضیح بده یا حداقل به دروغ بگه که پسر کوچیکتر اشتباه دیده و قضیه اون چیزی که فکر می کنه، نیست.
فقط به یه دروغ لعنتی احتیاج داشت تا قفسه ی سینش کمتر بسوزه.
به این نیاز داشت که لی جنو به حرف بیاد و کارش رو توجیه کنه یا بگه که این، فقط یه هوس یک شبِ، بوده.
به این نیاز داشت که تنها کسی نباشه که درد می کشه؛ می خواست یه مقصر دیگه پیدا کنه.
اما اون اظهار پشیمونی هم، نکرد و باعث شد تا جمین اطمینان پیدا کنه که این یه رابطه ی یک شبِ، نبوده.
با صدایی که انگار از ته چاه بلند شده بود، پرسید.
"چند وقته؟"
جنو جوابی نداد؛ پس رینا از جاش بلند شد و همونطور که به سمت جمینمی اومد، با لحن سرزنده ای، شروع به حساب کردن، کرد.
"بذار ببینم...دقیقا از بیست و هفتم ژانویه."
پسر مو صورتی فقط پلک زد و فرو ریختن چیزی در درونش رو، حس کرد.
لی جنو چقدر مناسبت های مهم رو براش خاص و متفاوت می کرد.
مگه می شد ندونه بیست و هفتم ژانویه چه روزیه؟
چون بر خلاف پسر بزرگتر، تک تک اتفاقات اون شب سرد رو به یاد داشت.
ناامیدانه تلاش کرد تا انکارش کنه.
"امکان نداره...من...غیر ممکنه...اون روز سالگردمون بود!"
دختر فقط با لبخند کجی تماشاش کرد.
نگاهش رو به جنو داد.
"یه چیزی بگو...اون روز اولین سالگردمون بود...ما...ما اون روز..."
با کنار هم قرار دادن خاطراتش، همه چیز واضح تر شد.
اون شبی که برای ساعت ها، زیر بارون منتظر جنو موند.
با چشم هایی که از اشک برق می زدن، باز هم تلاش کرد.
"اما نمیشه...تو بیست و هفتم ژانویه، من در حالی که از سرما می لرزیدم، زیر بارون منتظرت موندم...تو...تو گوشیت رو جواب نمی دادی...یادت رفته بود...لی جنو، جوابمو بده...من اشتباه می کنم، نه؟ حافظم...حافظم ضعیف شده. دوباره تاریخ ها رو با هم قاطی کردم، نه؟...باید...باید برم دکتر، چون..."
صدای عصبیِ پسر بزرگتر، حرفش رو قطع کرد.
"ازم انتظار داری بهت چی بگم، وقتی خودت جواب رو می دونی؟ انقدر احمق نباش!"
YOU ARE READING
𝙂𝙤𝙣𝙚 | 𝙉𝙤𝙢𝙞𝙣
Fanfiction⊰ 𝘔𝘢𝘪𝘯 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘕𝘰𝘮𝘪𝘯 ⊰ 𝘚𝘪𝘥𝘦 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘑𝘰𝘩𝘯𝘵𝘦𝘯 ⊰ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘋𝘳𝘢𝘮𝘢 "پسری که عاشقت بود، پنج سال پیش تو وان حموم، بر اثر خونریزی مرد."