پارت 3: ملاقات

565 137 47
                                    

یونگی:

با سر درد بدی بیدار شدم. اصلا یادم نمیومد منبع سر دردم چی میتونه باشه. یکم سر جام جا به جا شدم و به گردن و کمرم حرکت دادم.

-هی یونگی... بیدار شدی!

با شنیئن صدای جین چشمام و باز کردم. اما همچنان مثل قبل همه جا تاریک بود و چیزی نمیدیدم.

-جین، کجایی نمیبینمت.

-سمت راستتم.

به سمتی که میگفت چرخیدم. اینبار هاله ای ازش رو توی تاریکی دیدم. خوبه پس کور نشدم. اما ما چرا اینجاییم.

کم کم داشت همه چی یادم میومد.
خرافات، غار، پرفسور، فیلیکس، تصمیم احمقانه امون، لجبازی من برای لمس سنگ و همه و همه؛ ولی دقیقا از همون جایی که یهو زلزله شد و همه جا توی تاریکی فرو رفت و به یاد ندارم.

-چیشد این جا افتادیم. نامجون کجاست.

-نامجون رفت دور و بر و نگاه کنه الاناست که برگرده. منم موندم پیش تو تا بیدار بشی.

-تو چیزی یادته؟

-نه؛ چه میدونم چیشد یهو سرم گیج رفت همه جا دور سرم چرخید. انگار به داخل چیزی کشیده شدم باشم یا شایدم زیر پام خالی شده باشه. البته من کلا چیزی یادم نیست، چون تمام مدت بغل نامجون بودم و سعی داشتم چیزی نفهمم. جدا قالب تهی کرده بودم.

-پس اینا رو از کجا میدونی؟

-نامجون گفت.

هومی کردم. بالخره نامجون با چراغ قوه توی دستش پیداش شد.

-بیدار شدی؟ خوبی؟

-خوبم! چیزی فهمیدی.

-هیچی. آدم تو دریا گم بشه راحت تر میفهمه کجاست تا اینجا.

-پاشید بریم، شاید راه خروج و پیدا کردیم.

وسایلی که انتظار میرفت نیازمون بشه رو برداشتیم. از بین دیوار های تنگ و تاریک مرطوب عبور کردیم. احساس تنگی نفس میکردم، جوری که اکسیژن کم اورده بودم.
ترس باعث به وجود اومدن سکوتی مرگبار بینمون شده بود. جینی که حالت عادی مدام در حال مزه پرونی بود الان فقط مثل یه جوجه اردک که به دنبال مامانش راه میره، دنبال نامجون به هر طرفی حرکت میکردم. (تصور جین به عنوان جوجه اردک 😊 )

هیچ راهی نبود؛ برای بار سوم داریم از این قسمت رد میشیم. انگار که توی یه دایره افتاده باشیم و داریم دور خودمون میچرخیم. فقط تکرار...

-خسته شدم دیگه! تا کی قراره همین جوری راه بریم.

-باشد منم خسته شدم. بیاید یکم همینجا بشینیم.

به سنگ های قطعه قطعه ی کوچیک روی زمین اشاره کرد. نزدیک به هم نشستیم تا اگر اتفاق غیر منظره ای افتاد بتونیم از خودمون دفاع کنیم. هر چند بعید میدونم، اون لحظه واکنشی به غیر از جیغ زدن ازمون دیده بشه! یا بر بیاد.

Sequential valves [Yoonmin/ Namjin]Where stories live. Discover now