پارت 11: رامیون

398 93 23
                                    

ویرایش نشده اگر ایرادی داشت بگید اصلاح کنم.
____________

با حس تکون دادنم از فضای آرومِ ذهنم خارج شدم؛ اما چشمام و باز نکردم و به خوابم ادامه دادم. گرمای جایی که دراز کشیده بودم و دوست داشتم و به هیچ وجه نمیخوام بیدار بشم.

_هی یونگی بیدار شو باید بریم.

+هممم.

تکونی به سرم دادم و از اون جای گرم فاصله گرفتم و اینبار روی شکم دراز کشیدم و دستم و زیر صورتم گذاشتم.

_نچ این بیدار شدنی نیست.

خوابم تقریبا پریده بود و صداها رو واضح میشنیدم اما لعنتی من هنوز خسته ام.

_نامی اون پارچ آب و بده من، اینجوری فایده نداره.

همینکه صدای جین و در خواستش رو از نامجون شنیدم سریع سر جام نشستم و با همون چشمای بسته شروع به غر زدن کردم.

+من هنوز خوابم میاد نامرد. چطور دلت میاد!

سرم و زیر انداختم و موهام رو با دستام بهم ریختم و در آخر یکم کشیدمشون که ویندوزم بالا بیاد. لا به لای چشمام رو که باز کردم با شیش جفت چشم تنگ شده روبرو شدم.

~سه ساعت روی پای این بیچاره خوابیدی تازه میگی خسته ام؟ خجالت بکش!

سه ساعت!
دروغ میگن.
قطعا سه دقیقه بوده اینا دارن بزرگش میکنن.

+الکی نگو.

~جیمین خودت بگو.

-هیونگ واقعا سه ساعت خوابیدی.

از سر جام بلند شدم و شروع به فریاد زدن کردم.

+من سه ساعت نخوابیدم. من سه ساعت روی پای تو بیهوش شدم بعد تو بیدارم نکردی؟ با خودت چی فکر کردی که گذاشتی من اینجوری، اونجا بخوابم!

از همون بالا نفس نفس زنان بهشون خیره شدم که جیمین پشت سرش و خاروند و گفت:

-من خواستم بیدارت کنم، حتی بیدار هم شدی ولی بعد همین که من سرم و چرخوندم دوباره خوابیدی.

فکم افتاد روی زمین. نکنه آب و هوا بهم نساخته؟
همونجا روی زمین ولو شدم و یه تیکه از شیرینی های توی جعبه رو برداشتم و شروع به خوردنش کردم.

+اوکی همه چی و فراموش کنید.

_نمیکنیم مگه دست توعه!

+تو هر کار میخوای بکن حوصله ات و ندارم.

مدتی به سکوت گذشت که دیگه کم کم داشت حوصله ام سر میرفت. "جیمین چطور تمام این مدت تونست صبر کنه؟"

~جین برنامه ای واسه این ۵ ساعت آخر روز داری؟

جین گوشیش و برداشت و بعد از چرخیدن داخلش دوباره خاموشش کرد و روی زمین گذاشت.

Sequential valves [Yoonmin/ Namjin]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt