پارت 13 : تلپورت یهویی

346 90 4
                                    

با دیدن پاهای لرزون جیمین به سمتش خیز برداشتم و قبل از پخش شدنش روی زمین زیر بازوهاش رو گرفتم و به داخل آغوشم کشیدمش. دستای خیسش رو که از روی استرس بودن رو گرفتم. چشمم رو از دستاش گرفتم و به صورتش که رنگ به رو نداشت، نگاه کردم.

صورتش به خاطر گریه قرمز شده بود و لباش برای نفس کشیدن باز و بسته میشدن.
همین که خواستم دستم رو بالا بیارم و اشک هاش رو پاک کنم، محکم دست هام رو گرفت و اجازه کاری رو بهم نداد.

با شنیدن صدای مرد، نگاهم رو به اون دادم.

÷از به زندگی برگشتنت خوشحال نشدی؟

"مرد عوضی! اگر از اول جلوی خودت و میگرفتی و کاری به کار جیمین نداشتی، اونم الان تو این وضعیت نبود."
چقدر دلم میخواد جلو برم و عقده این همه سال تنهایی جیمین و ازش بگیرم!
'تازه میپرسه خوشحال نشدی؟!'
نه شرمنده. بسیار بسیار ناراحت شده و دلش میخواد یه ده، بیست قرن دیگه هم اینجا بمونه.

-نیستم!...

چی!
خوشحال نیست؟
اگر دلش نمیخواست پس چرا از اول از ما خواست که کمکش کنیم...

÷چرا! دلیل خاصی داره ناراحتیت؟

بی توجه به من که عین علامت سوال شده بودم، رو به همون مرد ادامه داد:

-من الان چند سالمه؟ چهارصد سال یا بیشتر؟ هویتم چیه؟ خانواده ام کی هستن؟ شغلی دارم؟ من حتی مدرسه رو هم حضوری نرفتم و اگر یه روز کسی بخواد بره گذشته ام رو بررسی کنه به هیچی نمیرسه! من چطور میتونم خودم رو با افرادی وفق بدم که کمه کمش سیصد سال از خودم کوچیکترن؟! مردمی که تفکرات متفاوت با من دارن. بیرون از اینجا کجا میتونم زندگی کنم. اصلا کسی رو میتونم برای خودم و در کنار خودم داشته باشم؟!...

قلبم با هر حرفش فشرده میشه. این طبیعی نیست. یادمه من از اول حتی در مورد کوچکترین موضوع ها هم در موردش کنجکاو نبودم و خوشم نمیومد و حالا از اینکه من و به عنوان فردی در آینده اش نمیبینه به شدت ناراحتم.

÷همون قدرتی که تو رو تا به امروز اینجا نگه داشته و ازت محافظت کرده در آینده هم مراقبت هست. تو نیازی نیست برای هیچ موضوعی ناراحت باشی. تو همیشه، هر کجا هم که باشی میتونی کسانی رو کنار خودت داشته باشی. این خصلته توعه که دیگران رو به راحتی جذب میکنی.

"تا وقتی من هستم نیازی به دیگران نداره"
خصمانه بهش نگاه کردم. هی حرف میزنه!
ولی صبر کن!

+اینا یعنی چی؟

÷یعنی جیمین بیرون از اینجا هیچ کمبودی رو حس نمیکنه. به راحتی میتونه مثل بقیه مردم زندگی کنه. هر قدر که اونا از نظر تکنولوژی پیشرفته هستن، اونم هیچ فرقی باهاشون نداره. اون دارای هویت هست. به محض اینکه از اینجا خارج بشه. هر قدر که بخواد، به جبران گذشته ثروت در اختیارشه.

Sequential valves [Yoonmin/ Namjin]Onde histórias criam vida. Descubra agora