پارت 6: کنکور

454 114 39
                                    

این پارت کنکور میباشد.

****

امروز قرار شده که نامجون و جین برن بیرون و منم پیش پسر بمونم.
جین که انگار داشتن به زور از خونه اش پرتش میکردن بیرون حاضر نبود از پسر جدا بشه و مدام بهونه های مختلف میورد تا اون و بغل کنه.

نامجون به سمت جین رفت و چیزی در گوشش گفت، که به سرعت پسر و ول کرد و لباساش رو توی تنش مرتب کرد.

_بریم.

یه تای ابروم رو بالا انداختم.

+مطمعنی دیگه! نظرت که عوض نمیشه؟

_من دارم میرم راهی پیدا کنم که بتونیم شما رو نجات بدیم. هر چند ترجیح میدم تو همینجا بمونی!

نامجون و همون پسره ریز خندیدن. اصلا درک نمیکنم که چه کاری انجام داده که تو کوتاه ترین زمان ممکن جین اینطوری وابسطه اش شده. نامرد من و به این موجود دو پا فروخت!

+برو نبینمت!

_اگه من و نبینی همینجا میپوسی بدبخت.

-گمشو ببینم. همین که تو رو نبینم یه موهبت حساب میشه.

حواسم به نامجون بود که داشت با پسره آروم میخندید و حرف میزدن. چشمام و از حد معمول ریز تر کردم.
اصلا درک نمیکنم چی داخل این پسر دیدن که انقدر زود صمیمی شدن. این ترسناکه.
اصلا دوست ندارم وقتی باهاش تنهام بلایی سرم بیاره؟

بالاخره وقتی جین و نامجون رفتن فضا توی سکوت فرو رفت. حالت عادی ترجیح میدم یه جا برای خودم آروم محو بشم؛ ولی الان یه جوریه!
چطور بگم، انگار که یه چیزی آزارم میده. برگشتم سمتش. خیلی آروم گوشه دیوار نشسته بود و زانوهاش رو تو بغلش جمع کرده بود.

+همیشه، توی این سالها کل روزت رو اینجوری میگذروندی؟

با شنیدن صدام یکم صاف تر نشست و بهم نگاه کرد.

-نه... چند وقتیه شروع کردم دارم درست میخونم.

نیشخندی زدم. (بخوام ادبیاتی بنویسم میشه ریشخند زدن. اما به هر حال من به شخصه از کلمه اش بدم میاد. خیلی رو مخه)

+تو درسم میخونی؟

حالت صورتش متعجب شد.

-چرا نخونم؟

-اصلا چرا بخونی؟! تو که نیاز ندارید.

چهار زانو رو به من نشست.

-کی گفته نیاز ندارم؟ خب حوصله ام سر میرفت. کار دیگه ای که نمیتونستم انجام بدم پس با خودم گفتم که شروع کنم به درس خوندن.

-تو خیلی بچه مثبتی میدونستی؟

-این و تعریف در نظر میگیرم. حالا مگه تو نمیخوندی؟

-چرا منم میخوندم اما خیلی مشتاقش نبودم. یعنی یه جورایی میخوندم که تموم بشه.

خندید که باعث شد دسته ای از موهاش بیفتن توی صورتش. انقدر که کیوت شده بود بدون اینکه متوجه بشم داشتم به حرکاتش میخندیم. خیلی سریع قیافه جدی به خودم گرفتم تا متوجه نشه.

Sequential valves [Yoonmin/ Namjin]Onde histórias criam vida. Descubra agora