+با این موضوع که توی یه اتاق بمونیم که مشکلی نداری؟ چون کلا دو تا اتاق تو خونه داریم و اون تا الان به عنوان انباریم حساب میشد و الان میتونیم تبدیلش کنیم به اتاق مطالعه برای هردومون.
-نه من مشکلی ندارم. جین هیونگ گفت توی یه اتاق موندن بین دوست پسرا یه موضوع عادیه.
سرفه کردم.
"دوست پسر"
بیخیال از حرفش توی ذهنم برای خودم شونه ای بالا انداختم. خیلی هم بد نیست، برای اولین بار از جین هیونگ بابت حرفاش ممنون شدم.
+پس بیا چند تا وسیله که نیازمون میشن رو سفارش بدیم.
-اما در مورد پولشون...
دستم و روی لباش گذاشتم تا دیگه حرف نزنه.
+هیش... خودم میخوام که بخرمشون. تو هم بعدا هر چی خواستی خودت بخر من جلوت رو نمیگیرم. فکر کنم اون کیف پول که اونجا روی میز باشه برای توعه.
-آره... تو که داشتی لباسات و عوض میکردی، بازش کردم. اسم من داخلش نوشته شده بود.
+خوبه پس...
-میگم، من باید جایی کار کنم؟
همونطور که وارد سایت میشدم جوابش رو دادم.
+به نظر من بهتره فعلا درست رو بخونی. توی جامعه امروزی مدرک از همه چیز مهمتره! بعد از اون هم میتونی کار نیمه وقت داشته باشی، یا جایی کار کنی که به رشته درسیت میخونه... تا جایی هم که یادمه تو کنکورت نزدیکه...
-آره چند ماه دیگه است.
+پس تا اون زمان فقط روی درست تمرکز کن و بعد از اون یه فکری در موردش میکنیم. هر چند بعید میدونم با وجود اون پولا تو نیازی به کار داشته باشی.
-خودت چیکار میکنی؟
+منظورت چیه؟
-خب تو حدودا ده سالی نبودی و توی این مدت یعنی کسی دنبالت نگشته؟ یا چه میدونم از این جور چیزا...
+خانوادم براشون یه جورایی عادیه ولی بازم طولانی ترین مدتی که ازم خبر نداشتم دو سال بوده و خب واقعیتش خیلی با هم صمیمی نیستیم. پس این که هیچی. برای کار هم یه فکرایی در موردش دارم. میتونیم بگیم که برای تمام این مدت گم شده بودیم و یهو بعد از مدت زیادی تلاش نجات پیدا کردیم و برگشتیم. امیدوارم اون مرده این کارا رو درست کرده باشه و زیاد کارمون سخت نشه. اگرم نشد دنبال یه کار دیگه میگردم... با وجود مغز متفکری که دارم هیچوقت بیکار نمیمونم.
جیمین خندید و تکیه اش رو به پشتی مبل داد و منم تبلت رو دستش دادم و به طرف آشپزخونه رفتم.
+بیل گیتس کسیه که ویندوز کامپیوتر رو درست کرده. اون در حال حاضر صاحب شرکت مایکروسافته و جز ده پولدار کل جهان به حساب میاد.
اون توی یکی از مصاحبه هاش ازش میپرسن اگر همه ثروتت رو ازت بگیرن چیکار میکنی؟ اونم خیلی شیک میگه اگر همه داراییم رو بگیرن و فقط یه کامپیوتر در اختیارم بزارن من دوباره تمام اون ثروت رو در کوتاه ترین زمان ممکن بدست میارم.
داشتن دانش و توانایی یه همچین چیزیه. تو در این صورت نیازی به دیگران نداری چون خودت قدرتمند تر از اون ها هستی.
DU LIEST GERADE
Sequential valves [Yoonmin/ Namjin]
Fanfictionیونگی و جین و نامجون اتفاقی توی دل کوه گرفتار میشن و اونجا با پسر جوونی ملاقات میکنن که سرتاسر زندگیش پر از سوپرایزهایی برای اون سه نفر هست. یونگی دقیقا نمیدونست از چه زمانی! اما از یه جایی به بعد جدایی از جیمین برای اون، سخت ترین کار دنیا بود. Coup...
![Sequential valves [Yoonmin/ Namjin]](https://img.wattpad.com/cover/282811917-64-k907921.jpg)