✿ Little merman 18

5.1K 725 135
                                    

ماشینو دم در خونه پارک کرد
از توی آیینه ی ماشین پشت سرشونو چک کرد و بعد از مطمئن شدن از اینکه کسی دنبالشون نیست برگشت سمت جونگکوکی که برگشته بود و مثل خودش داشت پشت سرشو چک میکرد

لبخندی زد و آروم دستشو روی موهای مخملیش کشید
جونگکوک با حس دستایی روی موهاش برگشت سمت تهیونگ و با چهره ی آرومش روبرو شد

"دیگه نیستن تهیونگ "

جونگکوک آروم گفت و تهیونگ با یادآوری اوضاعشون آهی کشید و به سمت صندلی های عقب برگشت و ساک لباسایی که از خونه آورده بودو روی پاهاش گذاشت و هودی زرشکی و شلوار مشکی و گشادی بیرون آورد و دوباره ساکو روی صندلی های عقب گذاشت
دوباره بخاری ماشینو روشن کرد و بعد از گذشت تقریبا یک دقیقه که فضای ماشین گرم شده بود به سمت جونگکوک خم شد تا لباساشو تنش کنه
باید خیلی سریع قبل از اینکه کسی توی کوچه پیداش بشه لباسای جونگکوکو تنش میکرد

"جونگکوک میخوام لباس تنت کنم "

جونگکوک گرمش شده بود پس با شنیدن صدای تهیونگ سریع پتو رو از روی شونه هاش پایین انداخت و دستاشو بالا برد تا تهیونگ اون لباسو تنش کنه

این حرکت در ظاهر ساده بشدت برای تهیونگ کیوت و غیرقابل تحمل بود و قطعا اگر توی اون شرایط نبودن پسر روبروشو غرق بوسه میکرد

سریع هودی رو تنش کرد و ایندفعه شلوارو دستش گرفت
جونگکوک با فهمیدن موقعیت، بعد اینکه از بلند بودن هودی و پوشیده شدن پایین تنش توسط اون مطمئن شد آروم پتو رو از دور پاهاش باز کرد
تهیونگ خم شد و با کمک خود جونگکوک
پاهاشو وارد شلوار کرد

تهیونگ پتو هارو روی صندلی عقب پرت کرد و بخاریو خاموش کرد
جونگکوک با فهمیدن قصد تهیونگ که خارج شدن از ماشین بود هول کرد

"میخواد بره؟! بدون من؟! "

جونگکوک از خودش پرسید
شاید اگه توی شرایط عادی بودن همچین فکری به سرش نمیزد ، ولی با اتفاقاتی که چند دقیقه قبل براشون افتاده بود باعث شده بود تا کمی جونگکوک احساس خطر کنه

با اومدن تهیونگ به سمت خودش افکارش ادامه پیدا نکردن
در ماشین باز شد و بعد از اون جونگکوک بلافاصله از ماشین پیاده شد و کنار تهیونگ و تقریبا چسبیده بهش ایستاد
تهیونگ با فهمیدن این موضوع و ترسی که جونگکوکو احاطه کرده بود ، دستشو دور شونش حلقه کرد و به سمت خونه ی روبروشون حرکت کردن

با رسیدن به در خونه،تهیونگ زنگ کوچیک کنار درو فشرد

"تهیونگ، اینجا کجاست؟!"

جونگکوک با کنجکاوی درحالی که داشت نمای بیرونی خونه رو بررسی میکرد پرسید

"خونه ی مامان و بابامه پری خودم "

Little MermanWhere stories live. Discover now