✿ Little merman 5

7.1K 1.1K 281
                                    


تقریبا چهار ساعت بود که جونگکوک تو بغلش لم داده بود.

به یه جا خیره شده بود و داشت به اتفاقات عجیب این دو روز فکر میکرد.

جونگکوک هم توی بغل تهیونگ بود و راحتیشو دوست داشت ولی خجالت میکشید،از یه طرف هم گشنش شده بود و روش نمیشد به تهیونگ چیزی بگه.

"تاهیونگ؟"

تهیونگ گیج از اسمی که صدا زده شده بود سرشو برگردون سمتش.

"چی؟ تاهیونگ?اون دیگه کیه ?!!"

مگه چی گفته بود؟!

"مگه تو تاهیونگ نیستی؟؟ "

سکوت...

دیگه نتونست تحمل کنه و صدای بلنده خنده هاش بود که توی قایق پیچید.

"یااا چیشد؟ به من میخندی؟ من میخوام برم "

خودشو از توی بغل تهیونگ کشید بیرون.

"ای بابا چیشد یهو؟ کجا میخوای بری؟ "

میخواست بلند بشه اما ایستادن روی پاهاش خیلی سخت بود، جونگکوک هیچوقت از توی آب بیرون نیومده بود.

"یعنی بمونم؟ اما مامانم چی؟ "

تهیونگ قسم میخورد که با وجود جونگکوک دیگه حوصلش سر نمیرفت. اون پری دریایی خیلی کیوت و ساده بود.

"آره امشب هم بم... قرررر....بمون " آخر حرفشو با شنیدن صدای شکم جونگکوک از روی گشنگی آروم گفت.

"جونگکوک چرا زودتر نگفتی اصلا یادم رفته بود صبر کن الان میرم یه چیزی بیارم بخوریم. "

جونگکوک انقدر عصبانی بود میخواست شکمشو از جاش بکنه.

"آخه یهویی گشنم شد مهم نیست "

تهیونگ از جاش بلند شد تا بره و از توی آشپزخونه ی کوچیکه قایق چیزی برای خوردن بیاره.

"خیلیم مهمه چند دقیقه صبر کن "

معمولا با خودش توی قایق کنسرو میاورد ولی نمیدونست پری دریای دوست داره یا نه.

تا تهیونگ داشت چیزی واسه ی خوردن آماده میکرد جونگکوک پتو رو از روی پاهاش برداشت و تصمیم گرفت یکم با پاهاش سرگرم بشه.
تا حالا نگاشون نکرده بود، اون چیزی که تهیونگ بهش میگفت شلوار رو کشید پایین ولی با اولین چیزی به چشمش خورد با هین بلندی از ترس دوباره کشیدش بالا.

هنوز به وجود اون بین پاش عادت نکرده بود یجورایی میترسوندش.

بیخیال پاهاش شد و با شوک دوباره پتو رو کشید روی پاهاش و تکیه داد به مبل.

"اومدم، چی شد؟ صدات اومد "

"یعنی میشه ازش بپرسم که اون چیز چیه؟! "
جونگکوک اینو از خودش پرسید اما به زبون نیاورد تصمیم گرفت یه زمانی که خجالتش در مقابل تهیونگ کمتر شد بپرسه.

Little MermanHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin