تهیونگ ساعت گرفته بود.
دقیقا تا ساعت شش صبح جونگکوک هر پنج دقیقه یکبار سرشو از تو بغلش بیرون میاورد و بهش یادآوری میکرد تا به جیمین بگه بره و خواهرشو بیاره
و میتونست قسم بخوره که اگه به جیمین نگه وقتی جونگکوک بلند شد قابلیت اینو داره تا مو تو سرش نزاره
پس الان که جونگکوک خوابه بهترین فرصته که بره و به جیمین بگه
باچشمای پفی که واضح بود روی هم سه چهار ساعت بیشتر نخوابیده سر جونگکوکو از روی بازوش برداشت و آروم گذاشتش روی بالشت و بعد از اون هم از روی تخت بلند شد و به سمت اتاق نشیمن جایی که دیشب هیونگاشو اونجا تنها گذاشته بود رفت.
اصلا یه وضعی بود
نامجون روی میز خوابیده بود
جیمین پاهاش روی مبل و سرش روی زمین بود
از اونور جین روی زمین و هوسوک و یونگی هم هر کدوم روی یکی از مبلا خوابیده بودن.
آروم سمت جیمین رفت و صداش زد.
"جیمینا بلند شو، بلند شو برو خواهرتو بیار که امروز یه جنگ در پیش داریم
هیییی با تواما "
با پاش هلی به پاهای جیمین داد که باعث از از روی مبل بیفتن پایین.
"فاک بهت تهیونگ، آرومتر وحشی "
تهیونگ نشست روی دسته ی مبل و سعی کرد دوباره حرفای جونگکوکو به یاد بیاره.
"بلند شو برو خواهرتو بیار، جونگکوک یکی از لاکاشو برداشته میگه بهش نمیدم
میگه خودشم میخوام ببینم "
جیمین بعد از اینکه ویندوزش بالا اومد و منظور تهیونگو فهمید سریع از روی زمین بلند شد و وقتی میخواست از کنار تهیونگ رد بشه با دست زد تو سرش که صداشو بلند کرد.
"یااا وحشیه تنه لش حالا مگه چی میشه،
فوقش جای ناخونای کوچیک جونگکوکم
رو صورتش میفته "
"شل مغز، الان اگه جین هو رو بیارم خدا میدونه میخواد خواهر بیچارمو چیکار کنه "
سوئیچشو از روی میز برداشت و همینجور که داشت از خونه میزد بیرون مدام غر میزد.
"نمیتونه یه نه بهش بگه چون میترسه، ابرومونو بردی تهیوووونگ بخدا اگه بلایی سر خواهرم بیاره میام و دیشو از تو میگیرم "
اینو گفت و از خونه کامل رفت بیرون تا بره و خواهرشو از خونشون بیاره
تهیونگ بعد از اینکه با یادآوری حرفای جیمین خندید از روی مبل بلند شد و یکی یکی هیونگاشو
بلند کرد و بهشون گفت تا برن توی اتاقای مهمان بخوابن.
ساعت 10 صبح بود ولی چون دیشب همشون دیر خوابیده بودن بجز تهیونگ و جیمین که بزور بیدار شده بود همشون خواب بودن
تصمیم گرفت به آشپزخونه بره تا قبل از اینکه جیمین و جین هو بیان و جونگکوکم بیدار بشه صبحونه رو آماده کنه.
VOUS LISEZ
Little Merman
Fantasy♡کاپل : تهکوک خلاصه : تهیونگ فکر میکرد که پری های دریایی وجود ندارن، اما چی میشه که یدونه از نوع خوشگل و لیتلش توی زندگیش جا باز کنه؟؟!! ༶•┈┈⛧┈♛ ژانر : لیتل، فانتزی، اسمات و...
