✿ Little merman 7

6.4K 980 199
                                    

"فاااک گوشام جر خورد تهیونگ انقد داد نزن حالا که چیزی نشده"

تهیونگ دومتر گیر آورده بود همونو نزدیک به دویست بار با پاهاش متر کرد.
از وقتی که اون پسره مایک از قایق زده بود بیرون صدای داد بلند تهیونگ گوش همشونو کر کرده بود و البته که جونگکوک هم ترسیده بود.

"خدای من ، الان من با این عوضی چیکار کنم؟ اگه چیزی فهمیده باشه چی؟ "

هیچکس اونجا بجز خودش و جونگکوک نمیدونست که داره از چی حرف میزنه، بالاخره پاهاش خسته شد و تصمیم گرفت یکم بشینه.

"بهتون زنگ زده بودم تا ی چیزی رو درباره ی جونگکوک بهتون بگم "

همه بدون استثنا برگشتن به جونگکوک خیره شدن، باید بودین و قیافه جونگکوکو میدیدین انقد خفت کرده بود که دوست داشت بره بیرونو یه راست بپره توی آب.

"خ...خب چیه؟؟ "

با صدای آرومش پرسید.

تهیونگ که این صحنه رو دید از جاش بلند شد و رفت پیش جونگکوک نشست، همینکه سرجاش ثابت شد جونگکوک با تموم سرعتش خودشو تو بغلش پرت کردو چشماشو روی هم فشار میداد.

"اینا چشونههه، من میخوام ب...برم خونه لطفا "

تهیونگ از رفتار هیونگاش هوفی کشید و موهای جونگکوکو نوازش کرد تا آرومش کنه.

"اینجور نگاش نکنید میترسونیدش خب "

جیمین که از سکوت خسته شده بود بالاخره سوالی که روی مغز بقیه هم رژه میرفتو پرسید.

"حرفتو بزن تهیونگ، جونگکوک چی؟ میخواستی چی دربارش بگی؟ "

تهیونگ هنوز هم از اینکه واقعیت رو بگه هراس داشت ولی باید به هیونگاش میگفت.

"خب راستش جونگکوک از یه جایی اومده که... خب اون قبلا بهتون گفته، میدونید که...چیزه... یکم پیش بهتون گفت."

یونگی که از فضولی داشت خفه میشد ولی نشون نمیداد.

"تهیونگ یا حرف میزنی یا میام انقد موهاتو میکشم که اتوماتیک طور همه چیو بگی "

جونگکوک با شنیدن این جمله سریع برگشت سمتش و با صورت سرخی که نتیجه ی چسبوندنش به لباس تهیونگ بود صداش بلند شد.

"هههیییییی، منم موهاتو میکشمااا با ته ته درست حرف بزن "

رسما همه از جمله تهیونگ چشماشون چهار تا شده بود.

جیمین که دیگه تحمل دیدن کیوت بازیای جونگکوکو نداشت دستشو زاشت رو قلبشو چشم بسته حرفاشو زد.

"تهیونگ زود زر بزن وگرنه انقد تو بغلم فشارش میدم تا خودش حرف بزنه "

هوسوک بعد از فکر کردن درباره ی حرفای تهیونگ یکی محکم زد رو پاش.

Little MermanOù les histoires vivent. Découvrez maintenant