پارت 5/1

468 100 10
                                    

تیک تاک
.
.
.

تیک تاک

چشماشو روی هم فشرد و لاین فیلم ضبط شده رو برای بار پنجم عقب تر برد

#جونگکوکککک بیدار شو ، کوکی تهیونگت اینجاست بیدار شو لطفا ، جونگکوکی ... بیدار شو

نفسشو کلافه بیرون فرستاد خودشو روی صندلی انداخت
چرا هیچی یادش نمیومد از این حرفا

فقط یادش بود که جکسون اونو سمت در برد

ولی این جمله ها ... تهیونگ ...

نکنه جن زده شده ! یا مثلا چون نقش معشوقه خیالی جونگکوک بازی کرده روح تهیونگ اومده توش رسوخ کرده

زیر لب غر زد : این حرفا چیه ! تو تحصیل کرده ای

سرشو به پشتیه صندلی تکیه داد

چشماشو اروم بست اتفاقات مرور کرد ولی انگار قصد نداشت یادش بیاد چه اتفاقی افتاده و این اصلا خوب نیست

با فکری که از سرش گذشت روی صندلی نیم خیز شد

# یعنی امکان داره که من ... واقعا تهیونگ باشم و ... و واقعا توی زندگی قبلیم ... اون پسر ...

& داره

نیم نگاهی به دایی ایش انداخت هنوز هم ازش دلگیر بود اون رسما بخاطر تحقیقش جونگکوک زجر‌کش کرد

توجه ای نسبت به حرفش نشون نداد از صندلیش بلند شد

& ناراحتی ؟

ویکتور عصبی سمتش چرخید و گفت : داشتین میکشتینش

اقای کیم روی صندلی نشست پوزخندی زد

& مهمه؟

ویکتور با چشمای گرد شده پوزخندی زد

# مثل اینکه رسیدن به شهرت جوری کورتون کرده که فراموش کردین دکترین ، باید برای زنده موندن مریضتون تلاش کنین نه ...

مرد دستشو بالا برد روی بینیش گذاشت

& تا حالا دیدی کسی برای موش ازمایشگاهی که باکتری ها و واکسن ها رو ، روشون ازمایش میکنن دل بسوزونه؟ اینم همینجوره ! جون یه‌موش ازمایشگاهی و‌نجات بشریت ... اونم یه ادمه فقط بود و نبودش چیزیو‌ کم و زیاد نمیکنه فقط... به‌ ما حقیقت نشون میده

دستشو‌ روی شونه ویکتور گذاشت در گوشش زمزمه کرد : اینطور نیست ویکتور؟ یا بهتره بگم ... جئون تهیونگ ؟

تیزی سوزن روی گردنش حس کرد سعی کرد خودشو از دست مرد نجات بده که چشماش سنگین شد

.
.
.

چهار روز بعد

سوزن توی دستش فرو رفت به چهره پرستار خیره شد
ویکتور کجاست ؟

Mine2 |KookV|Where stories live. Discover now