پارت 2

673 131 18
                                    

چشماشو باز کرد توی خونشون بود
حتی یادش نمیومد چه اتفاقی افتاده

با دیدن دکتر بالای سرش به وشمای نگران پدر و مادرش خیره شد

& اقای جئون باید منطقی نگاه کنین به این قضیه ، اگه بستری نشه ممکنه وضعیتش حاد تر شه و بلایی سر خودش بیاره

پدر جونگکوک با اخم به مرد روبروش خیره شد

+ پسر من دیوونه نیست اقای کیم

& من هم نگفتم دیوانه است ، فقط فیلم امروز که خودتون هم دیدین عجیب نبود براتون ، اون دقیقا به ادم توی خوابش تبدیل شد

اقای جئون فریاد کشید : مهم نیست که به چی تبدیل شده اون فقط توهمات مغزشه انتظار دارین پسرمو بفرستم به تیمارستان به جای اینکه دکترشو عوض کنم

جونگکوک سرشو گرفت

# جونگکوک من دوستت دارم تا ابد هیچوقت تنهات نمیزارم همیشه پیشتم تو منو نجات دادی وقتی نیاز داشتم بهت بودی ، منو بزرگ کردی روحمو رشد دادی ، چرا فکر کردی تنهات میزارم ، درستش میکنیم باهم ، ببین من اون دنیام رهات نمیکنم

قطره اشکی از چشمش چکید

# پس اینقدر منو از خودت نرون وگرنه مجبوری حتی بعد مرگمونم تحملم کنی

_ تحمل کنم؟ تو حتی حق نداری منو تنها بزاری حتی اگه برم قعر جهنم

# نمیزارم من ماین ام تو هم ماین منی

_ تهیونگ ...

از روی تخت بلند شد رو به پدرش زمزمه کرد : تهیونگ کجاست ؟ یکی بهم جواب بده

+ پسرم اروم باش ، اروم باش جونگکوک ، تهیونگ وجود نداره

جونگکوک با خشم دستشو پس زد داد کشید

_ من پسررررر تو نیستم پدر من مرده خیلی وقته ، برو اونطرف تهیونگم چکار کردیننننننن

سمت در خونه دوید از پشت گرفتنش

+ جونگکوک ، جونگکوک منو نگاه

توی چشمای پسرش نگاه کرد

_ بابا

اقای جئون با گریه بغلش کرد : اروم باش

_ بابا میترسم ، بابااااا

& اقای جئون وقت احساسی عمل کردن نیست

اقای جئون پسرشو توی اغوش گرفت بوسیدش

+ ببرینش

_ کجاااا ، کجاااا ببرن منو ... باباااا لطفااااا من دیوونه نیستمممم

دکتر با یه بادیگارد دیگه پسر گرفتن از خونه خارج کردن

_ ولمممم کنیننننن

اقای جئون روی زمین نشست سرشو توی دستاش گرفت

_ باااااباااااا

Mine2 |KookV|Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz