11

438 101 38
                                    

با حس‌ قدم های محکم پشت سرش لبش رو گاز گرفت قدم تند کرد

کوچه تاریک بود و خب این کارش خیلی احمقانه بود

نایلون‌ توی دستشو محکم فشار داد نفس عمیقی کشید
توی ذهنش به خودش تشر زد نترس ، ترس نداره که
اصلا کاری با تو نداره یه رهگذره

با کشیده شدنش و پرت شدنش توی‌کوچه‌ روی زمین پرت شد
با ترس خودشو عقب کشید

با دیدنش نفسش توی سینه گرفت ،نه اینجور نباید بمیره

به چشمای تیره پسر نگاه کرد که زیر مو های مشکیش پنهون شده بود

با دیدن اینکه پسر حرکتی نمیزنه و ثابت ایستاده

با هزار زحمت زمزمه کرد : از ... از من ... چی میخوای ؟

پسر دست تتو شده اش روی‌ موهاش کشید

تتوی یه مار که دور دستش پیچ خورده بود

سمتش خم شد

+ هییی

چونه اشو توی‌دستش گرفت کمی فشار داد
با صدای بمی گفت : سر و صدا نده

جیمین چشماش گرد شد خودشو عقب کشید 

+ پول ، پول میخوای؟

پسر مشکی پوش به سر کوچه نگاه کرد با دیدن سه پسری که سمت کوچه دویدن اخمی کرد از روی زمین بلند شد

_ گفتم سر و صدا نده بچه

جیمین با تعجب به سه تا پسر که سرکوچه ایستاده بودن خیره شد

فاک اینا که بادیگاردایی ان جیهوپ براش گذاشته بود

پسر وسطی که مثل قلدرا به نظر میومد در گوش اون یکی چیزی زمزمه کرد

پسر سمت راستی پورخندی زد سمت جیمین اومد ولی پسر ماسک دار جلوی جیمین وایستاد و زمزمه کرد : بهتره قبل اینکه بلایی سرتون بیاد گورتونو از اینجا گم کنین

مرد پسر رو هول داد که پسر چند قدم عقب پرت شد استیناشو بالا زد

_ تنتون میخاره مث اینکه

.......................................................

ویکتور با اخم به پسر پروی روبروش خیره شد

جونگکوک پوزخندی زد از کنارش رد شد

ویکتور با عصبانیت سمتش چرخید پاشو توی کمر جونگکوک کوبوند که چون جونگکوک انتظار نداشت به جلو پرت شد روی زمین افتاد

وی با نگاه پیروزمندی بهش خیره شد

+ وقتی میگم نه یعنی نه

پسری که روی زمین پخش شده بود با شنیدن صداش ، کلافه  نفس های عمیق و کشیده ای به ریه هاش فرستاد

و غرید : مث اینکه از جونت سیر شدی ویکتور اوانسیان

از روی زمین بلند شد سمت ویکتور چرخید با ندیدنش انگشت اشارش که تهدید وارانه روی هوا برده بود خشک شد

Mine2 |KookV|Where stories live. Discover now