پارت ۵ : اونم بعد ۵ سال

1.6K 285 99
                                    

taehyung

تمام مسیر برگشت به خونه به حرفای هیونگ فکر کردم باورم نمیشه که خواهر جئون کشته شده باشه ، زمانی که توی عمارت بودم می دونستم که جئون ها دشمنای زیادی دارن ولی کشتن یک نفر از جئون ها واقعا کار وحشتناکیه درسته که خواهرش آدم بد رفتاری بود و خودشو تو غرور شاهانش غرق کرد بود اما کشته شدنش ... ، یک لحظه اصلا به من چه مربوط ، من از اون عمارت ترد شدم پس اصلا برام مهم نیست که چه اتفاقی افتاده من فقط می خوام بدون دردسر کنار یومی تو ژاپن زندگی کنم مسائل اون عمارتم اصلا برام مهم نیست واقعا احمقم که دارم برای اون آدما دل می سوزونم .

jin

امروز منشی بهم گفت که یک کمپانی بزرگ کره ای می خواد که با کمپانی ما قرار داد ببنده درسته که موقعیت خوبیه که بتونیم روابط خوبی با اون کمپانی که یکی از قدرتمند ترینای آسیاس برقرار کنیم ولی مشکل اصلی رئیس کمپانیه که مطمئنم تهیونگ از شنیدنش خوشحال نمی شه اولش می خواستم درخواستشونو رد کنم ولی هوسوک بهم پیشنهاد داد که با تهیونگ صحبت کنیم اگه قرار داد ثبت بشه به احتمال زیاد جئون یا ما باید به کمپانی هم دیگه بریم تا قرار داد و تنظیم کنیم و اگه جئون بیاد ژاپن واقعا تهیونگ می تونه تحمل کنه . از صبح اونقد به این قضیه فکر کردم که مغزم قاطی کرده ، باید امشب ببینمش ولی فک کنم الان رسیده باشه خونه
به منشی خبر دادم که دارم میرم و اونم می تونه بره خونه سوار ماشین شدم و به سمت خونه تهیونگ که فاصله کمی تا کمپانی نداشت رفتم ، الان دقیقا جلو در خونشم واقعا استرس دارم اگه ازم نا امید بشه چی یا اگه بگه از من توقع نداشته یا عصبانی شه ، وای خدای من ، بعد چند دقیقه کلنجار رفتن با خودم بلاخره تصمیم گرفتم در بزنم

-کیه ؟

- منم پرنسس کوچولو عمو جین

به سرعت درو باز کرد و خودشو تو بغلم پرت کرد

-وای عمو جین خوچ امدی

-مرسی عزیزم خیلی دلم برات تنگ شده بود فندق کوچولو

-عمو میای بازی کنیم ؟

-بزار اول با بابات یکم حرف بزنم زودی میام اول برو تو اتاقت عروسکاتو بچن تا اون موقع میام

- باچه عمو

باورم نمیشه که یومی هر روز ناز تر از روز قبلش میشه دیدن لبخنداش هر مشکلی رو تو زندگیمون کم رنگ می کنه ، روی مبل وسط حال نشستم و منتظر اومدن تهیونگ شدم که با صدای قدم هاش به سمتش برگشتم که موهاش کاملا خیس بود معلوم بود که از حمام در اومده

- اوه هیونگ اینجایی ؟

- اره اومدم درباره یک مسئله مهم باهات صحبت کنم

- درباره چی هیونگ حتما خیلی مهمه که هنوز نرسیدی می خوای در بارش حرف بزنیم بزار قبلش برم برات قهوه بیارم

💖 Alone 💖 kookv 💖Donde viven las historias. Descúbrelo ahora