پارت ۱۴ : کوک چهار ساله

1.4K 187 17
                                    

taehyoug

- آقای دکتر کی بهوش میاد؟

- فک کنم تا چندساعت دیگه بهوش بیاد پس نگران نباشید

این جین هیونگ بود که داشت از احوال جونگ کوک مطلع می شد ، برای دزدیده شدن دخترم به اندازه گافی نگران هستم حالا این غول بیابونی رو کجای دلم بزارم ، اه لعنت بهش

جین - نمی دونین چرا غش کرده ؟

- احتمال میدم به خاطر شک عصبی بیهوش شدن

شک عصبی ؟! هه این آدم مرفه بی درد به چه دلیل کوفتی باید شک عصبی بهش دست بده

یونگی - چه اتفاقی برای جنونگکوک افتاده ؟

- نمی دونیم ولی جلوی عمارت غش کرد

- لعنت بهش همش تقصیر منه با چه عقلی این خبر لعنتی رو اینجوری بهش دادم

تهیونگ - چه خبریو ؟

- خب چطور بگم اممم یه نفر که قرار بود مرده باشه الان زندس و این باعث شده که کوک شک بهش وارد بشه

- ها ها ها باورم نمیشه ، چند نفر دیگرو مثل من میخواسته بکشه که الان زندن ، چقدر یه آدم میتونه جنایت کار باشه

- نه اینطورکه فکر میکنی نیس ، این مربوط به کودکی کوک میشه ولی منه لعنتی نباید اسم اون لعنتی رو جلوش می یاوردم ، من فک میکردم فراموش کرده

دونگمین - دیگه اینش به ما ربطی نداره همینطور که می دونی خودمون مشکلات زیادی داریم پس دوست کوچولوتو هر وقت بهوش اومد برش دارو گورتو گم کن

همین که داشتیم از اتاق بیرون میرفتیم که با دستای که از پشت دستم رو گرفتن متوقف شدم

- حتی اگر این داستان به یومی مربوط باشه بازم میخواین ندونین

- منظورت چیه ؟ لعنت بهتون با دخترم چی کار کردین نکنه دزدین یومی به جونگ کوک مربوطه

- بهتر نیست یه جا دیگه صحبت کنیم البته منو تو فقط

دونگ مین - فک کردی میزارم با تهیونگ تنها باشی حروم لقمه

- تهیونگ لطفا

-جین هیونگ دونگ میا میشع مارو تنها بزارین

همین که هیونگ و دونگ مین از اتاق خارج شدن من مین رو به سمت اتاقه بغلی راهنمایی کردم که با نشستن به روی مبل سکوت اون داشت دیوونم میکرد از چهرش معلوم بود که بین دوراهی گیر کرده

- نمی خواین چیزی بگین ؟

- اه درسته این داستان بر میگرد به زمانی که کوک فقط 4 سالش بود اون موقع پدر من و جئون بزرگ تصمیم گرفته بودن که با یک شرکت آمریکایی قرار داد ببندن این یه کمپانی زیرزمینی غیر قانونی بود ، برای همین اون هفته قرار بود رئیس این شرکت که اسمش دیووید مک آدامز بود به همراه خانوادش به عمارت جئون برای دو هفته اقامت داشته باشن که تمام روند قرار داد بی نقص تموم بشه اما اون خانواده سه تا بچه داشت اولین فرزندشون یه دختر 25 ساله بود و آخرین یچه یه پسر بچه 10 ساله و کسی که اینجا مهمه فرزند دوم اون خانواده فرانک مک آدامز بود یه پسر 21 ساله با قد 190 هیکل درشتی داشت پدرامونم از اون حروم لقمه جسه کوچک تری داشتن ، کوک هر وقت اون عوضی رو می دید با ترس پشت من خودشو قایم می کرد تا این که اون روز کثیف فرا رسید که ما توی حیاط عمارت مشغول بازی کردن بودیم پدرامون و بقیه بزرگ ترها به یکی از مجالس خاندان کیم رفته بودن برای همین بجز ما دوتا چندتا خدمتکار و بادیگارد کس دیگه ای توی عمارت نمونده بود یادم میاد که من به خاطر افتادن از روی دوچرخه زخمی شده بودم برا همین منو به داخل عمارت بردن که پاهای زخمیمو معالجه کنن ولی کوک هنوز اصرار داشت که به بازی کردن ادامه بده و گفت داخل حیاط منتظرم می مونه وقتی که من و خدمتکارا به داخل حیاط برگشتیم هر چی کوک رو صدا کردیم کسی جوابمونو نداد تا اینکخ با جنازه یک خدمتکار و یک بادیگارد مواجع شدیم ، تمام عمارتو زیر رو کردیم ولی کسی نبود با این که پدرامون تمام سئولو گشتن ولی اثری از کوک نبود تا اینکه اونو توی یک کلبه متروکه که اونم توسط یه شکارچی گزارش شده بود پیدا کردیم کوک بشدت صدمه دیده بود مخصوصا اندام های داخلیش اونو به بیمارستان منتغل کردن اونقدر صدمه دیده بود که تا چند ماه توی کما بود و امیدی برای بهوش اومدنش وجود نداشت با آزمایش های اولیه معلوم شده که معلوم شد که...

- چی اتفاقی براش افتاده بود ؟

- به جونگ کوک چهار ساله تجاوز شده بود

- اوه خدای من

- بعد از گرفتن آزمایش دی ان ای هنوز نمی تونستن اون حرمی رو پیدا کنن ولی من وقتی به پدرم گفتم که ممکنه کار اون فرانک عوضی که با هر بار با نگاهش به کوک اونو می ترسوند برا همین افراد پدرم تونستن دی ان ای اون لعنتی رو بدست بیارن و با مطابقت دادنش با اون دی ان ای که روی بدن کوک مونده بود معلوم شد که کار اون کثافته ، جئون بزرگ بعد فهمیدن اینکه اون فرانک لعنتی اینکارو با کوک کرده خانواده اون فرانک لعنتی رو تو آتش سوزوند حتی به پسر بچه 10 سالشونم رحم نکرد خود فرانک رو اونقدر شکنجه داد که تا بین شکنجه کشته شد

- شما دارین میگین همشون مردن پس این قضیه به یومی چه ربطی داره؟

- به احتمال زیاد یومی توسط فرانک روبوده شده

- چی ؟! امکان نداره تو داری میگی که یک متجاوز روانی دخترکمو دزدیده حالا باید چی کار کنیم

گریه هام بعد شنیدن اتفاقای که برای کوک افتاده بود شروع شده بود با اینکه اون با من بد کرده ولی من نمی تونستم به یک بچه چهار ساله بی پنها بی توجه باشم ولی حالا با شنیدن اینکه بومی پیش اون عوضیه داره دیوونم میکنه

- نگران نباش با توجه به تحقیقات من و خریدن افرادش با پول کلان متوجه شدیم یومی حالش کاملا خوبه

-یعنی تو میدونی یومی من کجاست ؟

- درسته

- پس چرا نشستی باید بریم نجاتش بدیم نمی تونم حتی یه ثانیه هم بزارم دختر پیش اون لجن بمونه

همین که از سرجام بلند شدم یونگی متوقفم کرد

-فک کردی به همین راحتیه که با دونستن جاش بشه به همین راحتی نجاتش داد خودم ترتیب کارارو میدم نگران نباش

- چی داری واسه خودت میگی چی باعث شده فکر کنی که حتی یک درصد هم بهت اطمینان دارم تو و اون دوستت هیچ وقت قرار نیست بهتون اطمینان کنم پس دستاتو بکش

- الان زمان فکر کردن به گذشته نیست کوک هم اونقدر احمق نیست که نتونه اونو نجات بده پس با لجبازیت همه چیزو خراب نکن کیم

🌸🌸🌸

پارت جدید اومد
دوستون دارم بای 😘❤️

🌸🌸🌸

💖 Alone 💖 kookv 💖حيث تعيش القصص. اكتشف الآن