𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭
𝐒𝐡𝐢𝐫𝐢𝐧𝐎𝐨با تکونهای شدید و صدایی که عجیب بهنظر میرسید بیدار شد.
همه خدمه گیج و خوابآلود بودن و کسی نمیدونست چه اتفاقی افتاده.
دونهدونه از دریچه بالا رفتن و با مه غلیظ صبحگاهی روبهرو شدن.
بدنه کشتی به صخرههای تیز کوتاهوبلند گیر کرده بود و باد نسبتا شدیدی میوزید.
چانیول بالای عرشه ایستاده بود و سعی در عوض کردن جهت کشتی داشت.
-بادبانهای شمالی رو ببندید.فریاد زد و خواب رو از چشمهای همه فراری داد. مشخص بود این اتفاق غیرمنتظره بوده و همه رو غافلگیر کرده.
-اون طناب رو بگیرید احمقها.
چانیول با عصبانیت به طنابی اشاره کرد که درحال رهاشدن و افتادن توی آب بود.
بکهیون سریع دوید و هرچند زور زیادی نداشت ولی طناب فراری رو گرفت و همون لحظه ساموئل هم برای کمک بهش پیوست.
شرایط پیچیده و ترسناک و هوا تاریک بود و غلظت بخار سفیدرنگ هرلحظه بیشتر میشد.
-با اشاره من طنابها رو بکشید.
با این حرف چانیول تمام خدمه به موازات هم روی عرشه ایستادن و وقتی دست کاپیتان بالا اومد همگی شروع به کشیدن طنابهای بادبان کردن.سهون کنار چانیول ایستاده بود و با نگرانی به کشتیای نگاه میکرد که توسط سنگهای زمخت خراش پیدا میکرد.
طوفانی درکار نبود ولی جهت باد کشتی رو به سمت صخرههای مزاحم هدایت میکرد و عدم آمادگی خدمه باعث شده بود همه چیز سختتر بشه.
همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه یه طناب دیگه از دست خدمه در رفت و با شتاب به سمت بالا شتاب گرفت.
سهون چشمهای ترسیدهاش رو به طناب داد و سمتش دوید. میدونست اگه به بالا برسه بادبان فرعی پایین میفته و دوباره کشتی به سمت بدی میره.
پاهای بلندش توی سرعت دویدنش تاثیر داشت.
لبه کشتی دوید و توی آخرین قدم خودش رو سمت طناب پرت کرد و بهش آویزن شد.چانیول با خیال راحت نفسش رو بیرون داد و کشتی رو به کنار هدایت کرد.
حالا دیگه مشکلی نبود و صدای خراشیدهشدن چوب بدنه به گوش نمیرسید ولی نمیتونست با خیال راحت به اتاقش برگرده.
![](https://img.wattpad.com/cover/288947371-288-k716757.jpg)
YOU ARE READING
𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭🌊
Fanfiction⦁ ژانـــر: فلاف، رومنس، انگست، تاریخی، اسمات ⦁ کاپــل: چانبک، سکای(ورس) ⦁ نویسنـــده: @Shiexoin1 ⦁ چنـــل: @AsteriaFic بکهیون،شاهزاده دو رگه بریتانیا که قایمکی وارد کشتی کشورش میشه تا به عنوان یکی از خدمه، توی سفر دریایی پر از خطر حضور داشته باشه...