چپتر دوازدهم: گرسنگی!

478 227 66
                                    

𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭
𝐒𝐡𝐢𝐫𝐢𝐧𝐎𝐨
#Ch12

روی زمین نشسته بود و بدون توجه به چانیولی که برهنه توی وان نشسته، پارچه‌ها رو میشست.
از بین شکاف‌های دیواره می‌تونست موقعیت خورشید رو تشخیص بده و علاوه بر اون، گرسنگی‌ بهش می‌فهموند که درست به نیمه‌ی روز‌ رسیدن و هنوز کلی پارچه مونده بود.

تمام لباس‌هاش خیس و کثیف شده بودن و اگه اون مرد مزاحمش نمی‌شد می‌تونست لخت بشه و لباس‌هاش رو کثیف نکنه.

آه صداداری کشید و کاپیتان رو به این فکر فرو برد که این هزارمین آه بکهیونه.
" شاهزاده‌ی لوس"
توی دلش زمزمه کرد و با تکخندی از جاش بلند شد.
می‌دونست بیشترموندش خوب نیست و به‌علاوه حمامش تموم شده بود.

موهای خیسش رو با پارچه باریکی بست و بدون اینکه اهمیت بده الان کاملا برهنه‌اس، گوشه‌ای ایستاد. به‌هرحال اون بچه بهش نگاهی نمی‌کرد.

شلوارش رو پوشید و درحال بستن کمربندش بود که در حمام با شدت باز شد.
نگاه عصبی سهون با دیدن چانیول عصبی‌تر هم شد.
- این‌جا چه‌خبره؟

از بین دندون‌هاش غرش کرد اما کاپیتان درحالی که ادامه لباس‌هاش رو می‌پوشید به حرف اومد.
- حق نداری اینجا بمونی. این پسر باید تنبیه بشه.

مشت سهون بالا رفت اما همون لحظه بکهیون سمتش دوید و بازوش رو گرفت.
- بهت توضیح میدم سهونا.

و ثانیه بعد چانیولی اونجا نبود تا بازی دوتا اشراف‌زاده از‌خود راضی رو‌ تماشا کنه.

- میشه بگی‌ داری چه‌کار می‌کنی؟
سهون با لحن کنترل‌شده‌ای گفت و به فضای دورش اشاره کرد.
- من بودم که اون بلا رو سر ییشینگ آوردم و الانم دارم تنبیه میشم.

با هرکلمه‌ی بیشتری که می‌گفت، صورت کاپیتان بریتانیا بیشتر توی هم می‌رفت و مجبورش می‌کرد بیشتر توضیح بده.

- ولی نگران نباش. فقط باید همین پارچه‌ها رو بشورم. تازه از کار روی عرشه و توی آشپزخونه راحت‌تره.

خنده‌‌ی مصنوعی‌ای کرد و با چشم‌های امیدواری به مرد جلوش خیره شد.
- لطفا آروم باش. خواهش می‌کنم با پارک چانیول درنیفت.

تقریبا نالید و وقتی بالاخره شل‌شدن عضلات صورت پسرخاله‌اش رو دید نفس راحتی کشید.

- پس‌ منم کمکت می‌کنم.
- سهونا!
دوباره نالید و روی‌ زمین، کنار پارچه‌ها، نشست.
- لطفا سختش نکن. بذار همه چیز تموم بشه و الان هم برو. بیاد عصبانی میشه.

𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭🌊Where stories live. Discover now