𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭
𝐒𝐡𝐢𝐫𝐢𝐧𝐎𝐨غذای تمام خدمه رو بهشون داده بود و حالا میتونست با خیال راحت استراحت کنه.
کنار جک روی زمین نشست و با حوصله مشغول جدا کردن تیغهای ماهی از توی گوشتش شد. اینقدری خسته و گرسنه بود که توجهی به بیعلاقگیش به ماهی نکنه.
-به نظرم زیاد جلوی چشمش نباش.
با صدای جک، اولین لقمه غذاش رو سریع پایین فرستاد و به دوستش نگاه کرد.
-منظورت چیه؟
-پارک چانیول رو میگم.الان حسابی جلب توجه کردی.جوابی برای حرفش نداشت. حق با اون بود ولی تقصیر خودش نبود که هربار اون کاپیتان اخمو سر راهش پیدا میشد.
مشعلها خاموش شده بودن و تنها صدایی که میومد صدای خرناسمانند اون غولپیکرهای بیمغز موقع خواب بود.
یه چشمش رو باز کرد و کمی توی جاش چرخید و وقتی هیچ موجود بیداری پیدا نکرد از تختش پایین اومد و سمت دریچه رفت؛به لطف ریزکردن ماهیها، زخم دستش خیلی بهتر شده بود و دیگه نمیسوخت.
با بالارفتن از هر پله بیشتر احساس دلتنگی میکرد؛ دلتنگی برای قصر و فرارهای شبانهاش.
میدونست که اگه برگرده حسابی تنبیه میشه. احتمالا توی اتاق زندانیش میکردن و با حفاظهای فلزی راه فرارش از پنجره اتاقش رو میبستن ولی باز هم اینها باعث نمیشد برنگرده. به خودش قول داده بود به محض برگشت به بریتانیا دیگه همچین کاری نکنه؛ البته امیدوار بود!به راحتی به بالای دریچه رسید و آروم سرش رو از اون سوراخ گرد عبور داد و اطرافش رو نگاه کرد و بعد از اینکه مطمئن شد هیچکس اونجا نیست، کاملا بیرون اومد.
سریع خودش رو به گوشهای رسوند.میخواست یکی از چراغها رو برداره ولی نمیتونست با اینکار توجهی به خودش جلب کنه پس تصمیم گرفت توی تاریکی به راهش ادامه بده.
درواقع قرار نبود کار اشتباهی انجام بده و فقط میخواست حمام کنه و دلیل انتخاب شب برای کارش به خاطر معذب بودنش توی دفعات قبلی بود. اینکه جلوی چند نفر برهنه بشی و خودت رو بشوری اصلا جالب نبود مخصوصا که تو بین اون عده متفاوت باشی.تفاوتی که باعث جذب نگاهها روی بدنت بشه.
با فکر به این قضایا باز یاد بوی بد بدنش افتاد.امکان نداشت بدون حموم کردن برگرده.حس میکرد خودش هم یکی از اون ماهیهای لزج شده.
بالاخره به جایی که قرار بود بره رسید و انگار هیچکس اونجا نبود.
با خیال راحت لباسش رو درآورد و سمت چراغ کوچیک اونجا رفت. الان واقعا نیاز به نور داشت و با وجود دیوارهای چوبی، ماه نمیتونست بهش کمکی بکنه.
ESTÁS LEYENDO
𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭🌊
Fanfic⦁ ژانـــر: فلاف، رومنس، انگست، تاریخی، اسمات ⦁ کاپــل: چانبک، سکای(ورس) ⦁ نویسنـــده: @Shiexoin1 ⦁ چنـــل: @AsteriaFic بکهیون،شاهزاده دو رگه بریتانیا که قایمکی وارد کشتی کشورش میشه تا به عنوان یکی از خدمه، توی سفر دریایی پر از خطر حضور داشته باشه...