𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭
𝐒𝐡𝐢𝐫𝐢𝐧𝐎𝐨#Ch8
صدای تقتق سوختن چوب با همراهی صدای طبیعت تنها عاملان بههمزدن سکوت بودن. به لطف ابرهای سیاه، هوا زودتر از هروقت دیگهای تاریک شده بود.
خداروشکر دیگه بارون نیومده بود و لباسهای خیسشون حالا فقط کمی نم داشت.
نمیدونستن چه سرنوشتی توسط افراد قبیله براشون رقم خورده و تنها امیدشون ییشینگی بود که دوباره غیبش زده بود.چانیول طبق عادتی که موقع عصبانیت نشون میداد، دستهاش رو مشت کرده بود و همین باعث متورمشدن رگهاش میشد.
برای پرتکردن حواس خودش، نگاهش رو به شاهزادهای داد که با وجود کلاه، فقط لبهاش مشخص بود.
-سردت شده؟
با توجه به لرزش بدن پسر پرسید اما جوابی دریافت نکرد.
اون شاهزاده واقعا لجباز بود و این مهر تایید لوسبودن تمام اشرافزادهها رو میزد.دیگه صحبتی بینشون رد و بدل یا بهتره بگیم رد نشد تا اینکه ییشینگ، درحالی که از کنارشون رد میشد، خنجر کوچیکی جلوی پاشون پرت کرد.
کمی جلوتر رفت و خیلی نامحسوس بهشون اشاره کرد که باید دستهاشون رو باز کنن.کاپیتان جوان با پاش خنجر رو جلو کشید اما به خاطر پاهای بلند و موقعیت نشستنش نمیتونست خم بشه.
بکهیون که برای کمک کمی تردید داشت سمت چان چرخید و به خاطر لبه بزرگ کلاه، سرش رو به حد زیادی بالا گرفت تا صورت مرد براش واضح بشه.
نگاه چانیول از چشمهای سرکش بک به لبهای خیس و بعد به گردن سفیدش افتاد ولی از اونجایی که وقت نداشتن، کلمه "بجنب" رو آروم زمزمه کرد و منتظر موند.
بکهیون فقط کمی بدنش رو پایین کشید تا تونست خنجر رو با انگشتهای باریک و بلندش بگیره.
به سختی اون رو به چان داد و چند دقیقه بعد دستهای جفتشون باز شده بود.
برای اینکه توجهی از سمت افراد قبیله جلب نشه، دستهاشون رو توی همون حالت نگه داشتن تا کسی فکر نکنه آزاد شدن.
خنجر کوچیک دستبهدست بین خدمه چرخید تا درنهایت دستهای همشون از اسارت طنابها دراومد.
ییشینگ که از مرحله اول فرار مطمئن شده بود، دست از کندن برگهای لباسش برداشت و بالای سر چانیول ایستاد.
-اونهایی که جثه ریزتری نسبت به بقیه دارن رو مخفیانه از اینجا بیرون میبرم.چانیول نگاهی به انگشتهای گرهخورده ییشینگ انداخت و از تاسف سری تکون داد. اون هیچوقت دوست نداشت هدایت کاری رو به کسی بسپره اما متاسفانه الان تنها راهش همین بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/288947371-288-k716757.jpg)
ESTÁS LEYENDO
𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭🌊
Fanfic⦁ ژانـــر: فلاف، رومنس، انگست، تاریخی، اسمات ⦁ کاپــل: چانبک، سکای(ورس) ⦁ نویسنـــده: @Shiexoin1 ⦁ چنـــل: @AsteriaFic بکهیون،شاهزاده دو رگه بریتانیا که قایمکی وارد کشتی کشورش میشه تا به عنوان یکی از خدمه، توی سفر دریایی پر از خطر حضور داشته باشه...